داستان کوتاه من نوکر حاکمم، نه نوکر بادنجان

داستان کوتاه من نوکر حاکمم، نه نوکر بادنجان

نادرشاه افشار پیشخدمت شوخ طبع خوشمزه‌ای داشت که هنگام فراغت نادر از کارهای روزمره با لطایف و ظرایف خود زنگار غم و غبار خستگی و فرسودگی را از ناصیه‌اش می‌زدود. نظر به علاقه و اعتمادی که نادرشاه به این پیشخدمت داشت، دستور داد غذای شام و ناهارش با نظارت پیشخدمت نامبرده تهیه و طبخ شود و حتی به وسیله‌ی همین پیشخدمت به حضورش آوردند تا ضمن صرف غذا از خوشمزگی‌ها و شیرین زبانی‌هایش روحا استفاده کند.
روز برنامه‌ی غذای نادرشاه خورشت بادنجان بود و چون بادنجان به‌خوبی پخته و ماکول شده بود. نادر ضمن صرف غذا از فواید و مزایای بادنجان تفصیلا بحث کرد. پیشخدمت زیرک و کهنه‌کار نه تنها اظهارات نادرشاه را با اشارت سر و گردن و زیر و بالا کردن چشم و ابرو تصدیق و تایید کرد، بلکه خود نیز در پیرامون مقوی و مغذی و مشهی و ماکول بودن بادنجان داد سخن داد و حتی پا را فراتر نهاده ارزش بهداشتی آن را به آب حیات رسانید!
چند روزی از این مقدمه گذشت و مجددا خورشت بادنجان برای نادر آوردند. اتفاقا در این برنامه‌ی غذایی بادنجان به‌خوبی پخته نشده بود و به طعم و ذائقه‌ی نادرشاه مطبوع و ماکول نیامد. لذا به خلاف گذشته و شاید برای آن‌که پیشخدمت را در معرض امتحان قرار دهد از بادنجان به سختی انتقاد کرد و با قیافه‌ی برافروخته گفت: این‌که می‌گویند بادنجان باد دارد و نفاخ است، ثقیل الهضم و ناگوار است دروغ نگفته‌اند. خلاصه بادنجان بیچاره را از هر جهت به باد طعن و لعن گرفت و از هیچ دشنامی در مذمت آن فروگذار نکرد.
پیشخدمت موقع‌شناس که درسش را روان بود، بدون آن‌که ماجرای چند روز قبل را به روی خود بیاورد با نادرشاه هم‌صدا شد و هر چه از ضرر و زیان بعضی از گیاهان و نباتات در حافظه داشت، همه را بی‌دریغ نثار بادنجان کرد و گفت: اصولا بادنجان با سایر گیاهان خوراکی قابل مقایسه نیست، زیرا به همان اندازه که مثلا کدو از جهت تغذیه و تقویت مفید و سودمند است، خوراک بادنجان به حال معده و امعا و احشا بدن مضر و زیان بخش می‌باشد! بادنجان نفاخ است بله قربان! بادنجان باد دارد بله قربان!
نادرشاه که با گوشه‌ی چشمش ناظر ادا و اطوار مضحک پیشخدمت و بیانات پر طمطراق او در مذمت بادنجان بود، سر بلند کرد و گفت: مرتکه‌ی احمق، بگو ببینم اگر بادنجان تا این اندازه زیان‌آور است پس چرا روز قبل آن همه تعریف و تمجید کردی و از نظر مغذی و مقوی بودن، آن را آب حیات خواندی؟ این‌که گفته‌اند دروغگو را حافظه نیست بیهوده نگفته‌اند.
پیشخدمت بدون تامل جواب داد: قربان، من نوکر بادنجان نیستم من نوکر قبله‌ی عالم هستم. هر چه را که قبله‌ی عالم بپسندد مورد پسند من است. پریروز اگر طرفدار بادنجان بودم، از آن جهت بود که قبله‌ی عالم را از آن خوشش آمده بود. امروز به پیروی از عقیده و سلیقه‌ی سلطان وظیفه دارم که دشمن آن باشم!
از آن دوران تا به امروز برای شخصی که حرف‌هایش بر اساس شرایط زمانی یا مکانی تغییر کند، این ضرب‌المثل را به‌کار می‌برند: من نوکر حاکمم، نه نوکر بادنجان.

 

نگاره: KamranAydinov (freepik.com)
گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۳ مشارکت کننده