داستان کوتاه شیوانا و مرد کالسکه‌ران

داستان کوتاه شیوانا و مرد کالسکه‌ران
شیوانا با شاگردش از راهی می‌گذشت. در مسیر حرکت خود، مرد کالسکه‌رانی را دید که دو پسر نوجوانش را با سروصدای بلند دعوا می‌کرد. پسربچه‌ها هم هاج‌‌وواج به پدر و عابران خیره شده بودند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه شیوانا و پسر تنبل

داستان کوتاه شیوانا و پسر تنبل
مردی پسر تنبلی داشت که از زیر کار درمی‌رفت و همه چیز را به شوخی می‌گرفت. روزی او را نزد شیوانا آورد و گفت: از شما می‌خواهم به این پسر من چیزی بگویید که دست از این تنبلی و بی‌تفاوتی‌اش بردارد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه شیوانا و معنای دوم عشق

داستان کوتاه شیوانا و معنای دوم عشق
روزی یکی از خانه‌های دهکده آتش گرفته بود. زن جوانی همراه شوهر و دو فرزندش در آتش گرفتار شده بودند. شیوانا و بقیه‌ی اهالی برای کمک و خاموش کردن آتش به‌سوی خانه شتافتند.
دنباله‌ی نوشته