داستان کوتاه هارون الرشید و ابونواس ۱۱ مرداد ۰۳ داستان کوتاه داستانهای کوتاه تاریخی ، داستانهای کوتاه طنز ، هارون الرشید خلیفه هارون الرشید، صبحگاهی به رسم معمول قصد کرد زیرکی ابونواس را بسنجد. سحرگاهان به نزد وی شد. در بر وی کوبید و ابونواس در را باز کرد. خلیفه گفت: خواستیم این سحرگاه را...دنبالهی نوشته