داستانکهای مرد بخیل و شیرینتر از جان، گردوی بیمغز، در هر حال بدبختیم، عاقبت به خیر، طرز نگاه، مکالمهی یک ایرانی با یک آلمانی، چهار عنصر عشق، حمام آخرت و...
روزی هارون الرشید، بهلول را خواست و او را بهسمت نمایندهی تام الاختیار خود به بازار بغداد فرستاد و به او گفت: اگر دیدی کسی به دیگری ظلم و تعدی میکند و یا کاسبی در امر...
داستانکهای تفاوت نگاه با نگاه، چند دانه برنج، اعتراف، تفاوت در شیوهی بیان، گرگهای درون، کش شلوار، لامپ رشتهای توماس ادیسون، مجنون و نمازگزار، بنی آدم و معلم بیتوجه و ارزش سلطنت
ماجرای کیسهی خلیفه به زمان خلافت هارونالرشید برمیگردد. این خلیفهی عباسی عمویی داشت بهنام عبدالمالک که از امرا و حاکمان زمان خود بود و شخص بسیار صالحی هم محسوب میشد.
هنگامی که هارون الرشید خلیفهی دولت عباسی بود، وزیر کارآمد و با ذکاوتی به نام جعفر برمکی داشت، که خیلی مورد توجه و علاقهی هارون الرشید بود. یک روز هارون الرشید با جعفر برمکی...
هارون الرشید درخواست نمود کسی را برای قضاوت در بغداد انتخاب نمایید. اطرافیان او همه با هم گفتند عادلتر از بهلول سراغ نداریم، او را انتخاب نمایید. خلیفه دستور داد بهلول را نزد او بیاورند.
آوردهاند که خلیفه هارون الرشید در یکی از اعیاد رسمی با زبیده زن خود نشسته و مشغول بازی شطرنج بودند. بهلول بر آنها وارد شد. او هم نشست و به تماشای آنها مشغول شد.
خلیفه هارون الرشید، صبحگاهی به رسم معمول قصد کرد زیرکی ابونواس را بسنجد. سحرگاهان به نزد وی شد. در بر وی کوبید و ابونواس در را باز کرد. خلیفه گفت: خواستیم این سحرگاه را...