داستان کوتاه هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد

داستان کوتاه هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
بهلول شبی در خانه‌اش مهمان داشت و در حال صحبت با مهمانش بود که قاصدی از راه رسید. قاصد پیام قاضی را به او آورده بود. قاضی می‌خواست بهلول آن شب شام، مهمانش باشد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه قضاوت بهلول

داستان کوتاه قضاوت بهلول
هارون الرشید درخواست نمود کسی را برای قضاوت در بغداد انتخاب نمایید. اطرافیان او همه با هم گفتند عادل‌تر از بهلول سراغ نداریم، او را انتخاب نمایید. خلیفه دستور داد بهلول را نزد او بیاورند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه بهلول در محضر قاضی

داستان کوتاه بهلول در محضر قاضی
آورده‌اند که در شهر بغداد تاجری بود که به امانت‌داری و مروت و انصاف و مردم‌داری شهره‌ی شهرشده بود و بیشتر اجناس مطلوب آن زمان را از خارج وارد می‌نمود و با سود مختصری به مردم می‌فروخت.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه بهلول، هارون و صیاد

داستان کوتاه بهلول، هارون و صیاد
آورده‌اند که خلیفه هارون الرشید در یکی از اعیاد رسمی با زبیده زن خود نشسته و مشغول بازی شطرنج بودند. بهلول بر آن‌ها وارد شد. او هم نشست و به تماشای آن‌ها مشغول شد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه درس بهلول به شیخ جنید بغدادی

داستان کوتاه درس بهلول به شیخ جنید بغدادی
آورده‌اند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او. شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند او مردی دیوانه است. گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است.
دنباله‌ی نوشته