داستانکهای داوود پیامبر و پیرزن، بهلول و خوان طعام خلیفه، تجدید وضو، برای خوشحالیمان ببخشیم، از که حاجت بخواهیم؟، زن پلنگی، جهل نگهبان دروازهی روستا و...
داستانکهای مرد بخیل و شیرینتر از جان، گردوی بیمغز، در هر حال بدبختیم، عاقبت به خیر، طرز نگاه، مکالمهی یک ایرانی با یک آلمانی، چهار عنصر عشق، حمام آخرت و...
روزی هارون الرشید، بهلول را خواست و او را بهسمت نمایندهی تام الاختیار خود به بازار بغداد فرستاد و به او گفت: اگر دیدی کسی به دیگری ظلم و تعدی میکند و یا کاسبی در امر...
داستانکهای سیاست چیست، باربارا والترز و زنان افغانستان، فرهاد و هوشنگ، مردم دنیا، قبیلهی سرخپوستها و هواشناسی، توانا بود هر که دارا بود، سواری دادن، کور واقعی و...
داستانکهای شیر در بند، جهانگرد و زاهد، مهندس ایرانی، دنیای بزرگ یا آدم بزرگ، خواستگاری دختر بیل گیتس، رئیس آفتابهها، قورباغه و کانگورو، کشتی سگ و شیر و...
داستانکهای تفاوت نگاه با نگاه، چند دانه برنج، اعتراف، تفاوت در شیوهی بیان، گرگهای درون، کش شلوار، لامپ رشتهای توماس ادیسون، مجنون و نمازگزار، بنی آدم و معلم بیتوجه و ارزش سلطنت
داستانکهای مدیریت خشم، دکتر حسابی و جهان سوم، حاضرجوابی کودک، چپق اول تا سوم، الاغ و چاه، موهای سفید مادر، توکل، فروتنی، بهلول و خلیفه و اکثریت نادان و اقلیت خائن
بهلول شبی در خانهاش مهمان داشت و در حال صحبت با مهمانش بود که قاصدی از راه رسید. قاصد پیام قاضی را به او آورده بود. قاضی میخواست بهلول آن شب شام، مهمانش باشد.