داستان کوتاه تاجری که چهار زن داشت

داستان کوتاه تاجری که چهار زن داشت
روزی روزگاری تاجر ثروتمندی بود که چهار زن داشت. زن چهارم را از همه بیشتر دوست داشت و او را مدام با جواهرات گران‌قیمت و غذاهای خوشمزه پذیرایی می‌کرد. بسیار مراقبش بود و تنها بهترین چیزها را به او می‌داد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه مشاور و چوپان

داستان کوتاه مشاور و چوپان
چوپانی مشغول چراندن گله‌ی گوسفندان خود در یک مرغزار دورافتاده بود. ناگهان سروکله‌ی یک اتومبیل جدید کروکی از میان گرد و غبار جاده‌های خاکی پیدا شد. راننده‌ی آن اتومبیل که یک مرد جوان بود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه شرلوک هلمز و واتسون در صحرانوردی

داستان کوتاه شرلوک هلمز و واتسون در صحرانوردی
شرلوک هلمز، کارآگاه معروف قصه‌ها و معاونش واتسون رفته بودند صحرانوردی و شب هم چادری زدند و زیر آن خوابیدند. نیمه‌های شب هلمز بیدار شد و آسمان را نگریست. بعد واتسون را بیدار کرد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه نیش عقرب نه از ره کین است

داستان کوتاه نیش عقرب نه از ره کین است
می‌گویند روزی عقربی به نزد قورباغه‌ای که بر لب برکه نشسته بود می‌آید و از آن می‌خواهد که او را بر پشت خود سوار کرده و به خانه‌اش که در طرف دیگر برکه بود ببرد. قورباغه دوست داشت که این کار را بکند...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه نباید اخبار ناگوار را به یکباره گفت

داستان کوتاه نباید اخبار ناگوار را به یکباره گفت
آرتور بوخوالد داستان زیر را در تایید این‌که نباید اخبار ناگوار را به یکباره به شنونده گفت تعریف می‌کند: مرد ثروتمندی مباشر خود را برای سرکشی اوضاع فرستاده بود. پس از مراجعه پرسید: جرج از خانه چه خبر؟
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه هدیه‌ی پدربزرگ

داستان کوتاه هدیه‌ی پدربزرگ
در منزل دوستی که پسرش دانش‌آموز ابتدایی بود و داشت تکالیف درسی‌اش را انجام می‌داد بودم، زنگ منزل را زدند و پدربزرگ خانواده از راه رسید. پدربزرگ با لبخند، یک جعبه مدادرنگی به نوه‌اش داد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه حفر چاه مسجد اعظم قم

داستان کوتاه حفر چاه مسجد اعظم قم
آیت‌الله علوی بروجردی، نوه‌ی آیت‌الله بروجردی می‌گوید: وقتی مسجد اعظم قم ساخته می‌شد، قرار شد چاه آبی حفر کنند که آب آن مسجد مستقل از آب شهر باشد. تحقیق شد که چه کسی این کار را بهتر از دیگران انجام می‌دهد.
دنباله‌ی نوشته