در این بخش از مجلهی اینترنتی روز تازه، برگزیدهای از ضربالمثلهای فارسی با «حرف ز» را میخوانید.
ز آب خرد، ماهی خرد خیزد - نهنگ آن به که با دریا ستیزد. (سعدی)
ز آتشت نشدم گرم و دود کورم کرد.
ز تعارف کم کن و بر مبلغ افزا.
ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است. (مصرع نخست: دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است.) (سعدی)
ز هر طرف که شود کشته سود اسلام است.
زاغ سیاه کسی را چوب زدن. (یا زاغ کسی را زدن.) (معنی: از دور رفتار کسی را پاییدن؛ یا کسی را پنهانی دنبال کردن. زاغ پرندهای همانند کلاغ است. ولی در این ضرب المثل واژهی زاغ، دگرگون شدهی واژهی زاج است. زاغ یا زاج گونهای نمک معدنی و بلورمانند است که به رنگهای سیاه، کبود، سبز و سفید دیده میشود. این نمک که بیبو و بیمزه است و در آب آمیخته میشود، در پزشکی و صنعت بهکار میرود. گونهی سیاهرنگ این نمک یعنی زاج سیاه، بیشتر بهمصرف رنگ نخ قالی و پارچه و چرم میرسد. در گذشته اگر صنعتگری میدید که نخ یا پارچه و یا چرم سیاه همکارش خوشرنگتر، روشنتر و یا درخشانتر از کارهای خودش است، در پی آن میشد که پنهانی خود را به ظرفی که همکارش زاغ یا زاج خود را در آن حل میکرد برساند و چوبی در آن بگرداند و با دیدن و بوییدن و وارسیهای دیگر پی ببرد که در آن زاغ چه افزودهاند و یا گونه، اندازه و نسبت ترکیبش چیست. این ضرب المثل برای کسی بهکار برده میشود که کوشش میکند تا از کار دیگران سر دربیاورد.)
زاغم زد و زوغم زد، پس مانده کلاغ کورم زد (یا زوغم زد و زاغم زد، پس مانده کلاغم زد).
زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم - به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم. (سعدی)
زبان به دهان گرفتن.
زبان خر را خلج میداند.
زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون میآورد. (یا با زبان خوش، مار از سوراخ بیرون میآید.) (معنی: مار کنایه از دشمن است و بیرون آمدن او از سوراخ، کنایه از آشتی و پیروزی در انجام کار است. این ضرب المثل بدین معناست که هر اندازه ما دیگران را گرامی بداریم و با آنان با ادب برخورد کنیم و واژهها و سخنان خوشایند و شیرین بهکار ببریم، میتوانیم دل آنان را نرم و آرام کنیم (اگرچه که سنگدل باشند) و همین رفتار خوش زمینهساز از میان رفتن بسیاری از سختیها و گرفتاریها میشود. (داستان کوتاه زبان خوش مار را از سوراخ بیرون میآورد))
زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد. (معنی: احتیاط در سخن گفتن و پرهیز از گفتن حرفهای نیشدار و خطرناک، میتواند نگهدار جان آدمی باشد. این ضرب المثل به ما یادآوری میکند که آدمی همواره باید کنترل زبان خود را داشته باشد تا برای سخنانی که میگوید به دردسر نیفتد. همچنین این ضرب المثل برای کسانی بهکار برده میشود که هیچگاه زبانشان را کنترل نمیکنند و نسنجیده هر واژهای را بر زبان میآورند. راز دیگران را آشکار میکنند. دروغ میگویند. تهمت میزنند یا پدیدآورندهی جدایی میان دو تن میشوند؛ تا آنجا که سخنی میگویند که زمینهساز بدگمانی دیگران به خودشان شده و برای همین دچار گرفتاری و دردسر میشوند. (داستان کوتاه زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد))
زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد - بهوش باش که سر در سر زبان نکنی.
زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد. (مصرع نخست: به پای شمع شنیدم ز قیچی پولاد.) (امیرخسرو دهلوی)
زبان گوشت است، به هر طرف که بچرخانی میچرخد.
زبانت را گاز بگیر.
زبانم مو درآورد.
زخم زبان از زخم شمشیر بدتر است. (معنی: هر کاری بهویژه بدی و ستم، تا همیشه تاثیر خودش را بهجا میگذارد. آدمی با زبان خود میتواند زخمی را بر دل دیگری پدید آورد که تا پایان زندگیاش از دلش بیرون نرود. این ضرب المثل دربارهی کسانی بهکار میرود که با زبان تلخشان دیگران را آزرده میکنند. (داستان کوتاه زخم زبان بدتر از زخم شمشیر است))
زخم شمشیر خوب میشود، زخم زبان خوب نمیشود.
زد که زد، خوب کرد که زد. (داستان کوتاه زد که زد، خوب کرد که زد))
زدی ضربتی، ضربتی نوش کن.
زردآلو را میخورند برای هستهاش. (یا زردآلو را برای هستهاش میخورد.) (معنی: این ضرب المثل دربارهی آدمهای تنگچشم و کنس بهکار میرود که برای رسیدن به سود ناچیزی تن به هر کاری میدهند. همچنین اگر کسی یک کار ناخوشایند را برای دستاورد و سودش انجام دهد، این ضرب المثل برای او نیز بهکار برده میشود. (داستان کوتاه زردآلو را برای هستهاش میخورد))
زرنگی زیاد فقر میآورد.
زرنگی زیاد مایهی جوانمرگیست.
زعفران که زیاد شد، بخورد خر میدهند.
زکات تخم مرغ یک پنبهدونه است.
ز گهواره تا گور دانش بجوی.
زمانه با تو نسازد، تو با زمانه بساز.
زمانهایست که هر کس به خود گرفتار است. (مصرع نخست: تو هم در آینه حیران حسن خویشتنی.) (آصفی هروی)
زمستان رفت و روسیاهی به زغال ماند.
زمین را پیش آسمان گرو گذاشتن.
زن از غازه سرخ رو شود و مرد از غزا.
زن آبستن گل میخوره اما گل داغستان.
زن بد را اگر در شیشه هم بکنند کار خودش و میکنه.
زن بلاست، اما الهی هیچ خانهای بیبلا نباشد.
زن بیوه را برای میوهاش (ثروتش) میخواهند.
زن تا نزاییده دلبره، وقتی که زایید مادره.
زن جوان را تیری به پهلو نشیند به که پیری.
زن راضی، مرد راضی، گور پدر قاضی.
زن سلیطه، سگ بیقلاده است.
زن کبابه، خواهر زن نان زیر کباب.
زن نجیب گرفتن آسونه، ولی نگهداریش مشکله.
زن و شوهر دعوا کنند، ابلهان باور کنند.
زنی که جهاز نداره این همه ناز نداره - مردی که نون نداره این همه زبون نداره.
زور حق را پایمال میکند.
زور داری، حرفت پیش است.
زوردار پول نمیخواهد، بیزور هم پول نمیخواهد.
زورش به خر نمیرسه، پالونش را میزنه. (یا زورش به خر نمیرسه، پالونش را برمیداره.) (یا دستش به خر نمیرسه، پالونش را میزنه.) (معنی: هرگاه کسی از دست زورمندی آزرده و خشمگین میشود، ولی ناخشنودی خود را سر دیگران خالی میکند، میگویند: زورش به خر نمیرسه، پالونش را میزنه. (داستان کوتاه زورش به خر نمیرسه، پالونش را میزنه))
زهر به دندان مالیده.
زهر ریختن.
زیبقم در گوش کن تا نشنوم - یا درم بگشای تا بیرون روم. (سعدی)
زیر بلیط در آوردن.
زیر پای کسی پوست خربزه گذاشتن.
زیر پای کسی را خالی کردن.
زیر پای کسی نشستن.
زیر پوست کسی آب افتادن.
زیر دیگ آتش است و زیر آدم آدم.
زیر سرش بلند شده.
زیر سیبیلی در کردن.
زیر شالش قرصه.
زیر کاسه نیم کاسهای است. (معنی: اگر کسی در ظاهر دست بهکاری بزند، ولی پنهانی به کاری دیگر سرگرم باشد، در اصطلاح میگویند زیر کاسه نیمکاسهای است. یعنی به این سادگی هم نیست و فریب و نیرنگی در کار است. برخی این ضرب المثل را بهگونهی «کاسهای زیر نیمکاسه است» بهکار میبرند و مینویسند، که درست نیست. زیرا پیداست که کاسه با آن بزرگی، هرگز زیر نیمکاسه جای نمیگیرد. (داستان کوتاه زیر کاسه نیمکاسهای است))
زیراندازش زمین است و رواندازش آسمون.
زیرآب کسی را زدن. (معنی: هنگامی که کسی به شیوهای ناجوانمردانه به کسی آسیب بزند، این ضرب المثل گفته میشود. همچنین زیر آب زدن یا زیر آب زنی اصطلاحی در زبان گفتاری ایرانیان است و در ادارهها و سازمانها کاربرد دارد و به معنی بد نشان دادن همکاران نزد مقامهای بالادست و کوشش برای برچسب زدن یا سیاهنمایی است. (داستان کوتاه زیر آب زدن))
زیرش زدن.
زیره به کرمان میبرد.
گردآوری: فرتورچین