یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت و ثنایی بر او بگفت. فرمود تا جامه از او برکنند و از ده بهدر کنند. مسکین برهنه به سرما همیرفت. سگان در قفای وی افتادند. خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند.
دو نفر رفیق بودند یکی از یکی تنبلتر. در مسیری داشتند میرفتند. به یک درخت هلو رسیدند. خرهایشان را به درخت بستند. یکی به آن یکی گفت: برو بالا دو تا هلو بچین بیار پایین. آن یکی گفت: حسش نیست.
تاجر جوانی از گرفتن عیال ابا و امتناع مینمود و چون سبب از وی جویا شدند، گفت: زنها سر نگهدار نیستند و اگر انسان چیزی در دل داشته باشد و به ایشان بگوید، فورا رفته و به سایرین بروز میدهند.
روزی روزگاری عربی بیابانگرد، خسته و مانده، تشنه و گرسنه به شهر بغداد رسید. او قدمزنان میرفت تا به یک دُکان نانوایی رسید. او با دیدن نانهای تازه آب از دهانش سرازیر شد و از جایی که خیلی گرسنه بود...
روزی روزگاری در زمان حکومت عباسیان، مرد عربی در نزد حاکم عزیز و دوستداشتنی بود، به همین دلیل خدمهای به رابطهی حاکم و مرد عرب حسادت میکرد و در نظر داشت مرد عرب را از چشم حاکم بیاندازد.
ابوایوب مرزبانی وزیر منصور، هرگاه به محضر منصور فرا خوانده میشد، رنگ میباخت و میلرزید و هنگامی که بیرون میآمد، رنگ به چهرهاش برمیگشت. وی را گفتند: با آنکه بسیار نزد خلیفه روی...
آمیتاب باچان سرشناسترین بازیگر و یکی از بهترین بازیگران سینمای هند است، بهگونهای که او را «پدر سینمای هند» میخوانند. در این نوشته که به بخش پنجم فیلمهای آمیتاب باچان...
آمیتاب باچان سرشناسترین بازیگر و یکی از بهترین بازیگران سینمای هند است، بهگونهای که او را «پدر سینمای هند» میخوانند. در این نوشته که به بخش چهارم فیلمهای آمیتاب باچان...
آمیتاب باچان سرشناسترین بازیگر و یکی از بهترین بازیگران سینمای هند است، بهگونهای که او را «پدر سینمای هند» میخوانند. در این نوشته که به بخش سوم فیلمهای آمیتاب باچان...
آمیتاب باچان سرشناسترین بازیگر و یکی از بهترین بازیگران سینمای هند است، بهگونهای که او را «پدر سینمای هند» میخوانند. در این نوشته که به بخش دوم فیلمهای آمیتاب باچان...