داستان کوتاه اولین باری که دزدی کردم

داستان کوتاه اولین باری که دزدی کردم
اولین باری که دزدی کردم هفت سالم بود، شایدم هشت سال، لقمه‌های هم‌کلاسیم رو می‌دزدیدم، آخه خیلی خوشمزه بودن، بعد از اون دیگه دستم به دزدی عادت کرد، همه کار می‌کردم، جیب می‌زدم، کف می‌رفتم.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه عشق بیست سالگی

داستان کوتاه عشق بیست سالگی
وقتی بیست سالم بود، همان روزهایی که همه چیز طعم تازه‌ای داره و به‌معنای واقعی جوان هستی، واسه اولین بار گلوم پیش یکی گیر کرد. از اون عشق‌های اساطیری، عاشق زیباترین دختر دانشکده شدم.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه آنقدر شور بود که خان هم فهمید

داستان کوتاه آنقدر شور بود که خان هم فهمید
در زمان‌های نه‌چندان دور، هر روستایی صاحبی داشت که به او خان می‌گفتند. مردم روستا مجبور بودند هر سال مقداری از گندم و جو و میوه‌هایی را که با زحمت به‌دست می‌آوردند، به خان بدهند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه تخم مرغ دزد، شتر دزد می‌شود

داستان کوتاه تخم مرغ دزد، شتر دزد می‌شود
حکایت شده که در گذشته خانواده‌ای زندگی می‌کردند که یک پسر داشتند. پدر و مادر این پسر، به او خیلی اهمیت می‌دادند و او را دوست داشتند. یکی از غذاهای مورد علاقه‌ی این پسر نوجوان، نیمرو بود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه دوست را چندان قوت مده که اگر روزی دشمن شود، بر تو دست یابد

داستان کوتاه دوست را چندان قوت مده که اگر روزی دشمن شود، بر تو دست یابد
آورده‌اند که در زمان‌های قدیم، کشتی‌گیر پیری زندگی می‌کرد که در فن کشتی‌گیری نام‌آور و بی‌نظیر بود. هیج کشتی‌گیری را یارای مقاومت در برابر او نبود. پشت پهلوان‌های نام‌دار زیادی را بر خاک نشانده بود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه کار امروز را به فردا مسپار

داستان کوتاه کار امروز را به فردا مسپار
آورده‌اند که در روزگاران قدیم، مرد تنبلی زندگی می‌کرد که در کارهای زندگی خود سستی می‌کرد و همواره کار امروز را به فردا و کار فردا را به پس‌فردا می‌انداخت. تنبلی او تا بدان پایه بود که...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه هنوز رژیم داری

داستان کوتاه هنوز رژیم داری
جوان‌تر که بودم، واسه خرج و مخارج تحصیلم مجبور شدم توی یه رستوران کار کنم. من اون‌جا گارسون بودم. رستوران ما به مرغ سوخاری‌هاش معروف بود. البته نمی‌شد از سیب‌زمینی سرخ‌کرده‌هاش هم گذشت.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه چارلی پارکر

داستان کوتاه چارلی پارکر
دیشب خواب چارلی پارکر رو دیدم، اون نابغه بود، توی ساکسیفون زدن کسی به گرد پاش هم نمی‌رسید. خواب دیدم توی کلاب نیو مورنینگ نشستم و چارلی پارکر داره یه آهنگ جاز اجرا می‌کنه.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه پیرمرد کفاش و آرامش

داستان کوتاه پیرمرد کفاش و آرامش
در گذشته، پیرمردی بود که از راه کفاشی گذر عمر می‌کرد. او همیشه شادمانه آواز می‌خواند، کفش وصله می‌زد و هر شب با عشق و امید نزد خانواده‌ی خویش باز می‌گشت. و اما در نزدیکی بساط کفاش...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه سوء تفاهم

داستان کوتاه سوء تفاهم
همه چی با یه سوء تفاهم ساده شروع شد. درست وقتی که اونو به یه فنجون چایی از فلاسک کوچولوی داخل کوله‌پشتیم دعوت کردم. همه من و فلاسکمو می‌شناختن، یه دانشجوی مهندسی که پاتوقش کتابخونه‌ی دانشکده بود.
دنباله‌ی نوشته