داستان کوتاه درخواست طلاق و بغل کردن همسر

داستان کوتاه درخواست طلاق و بغل کردن همسر
وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده می کرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب می‌دیدم.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه دزد راستین

داستان کوتاه دزد راستین
در یک دزدی بانک در شهر گوانگ‌ژو چین دزد فریاد کشید: «همه‌ی شما در بانک، حرکت نکنید. پول مال دولت است و زندگی به شما تعلق دارد.» همه در بانک به آرامی روی زمین دراز کشیدند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه زنانی که باعث موفقیت شرکت بنز شدند

داستان کوتاه زنانی که باعث موفقیت شرکت بنز شدند
صنعت خودروسازی جهان بدون شرکت بنز احتمالا راه دیگری را می‌پیمود و در وضعیت فعلی قرار نداشت و بنیانگذار شرکت بنز نیز احتمالا اگر مادر دیگری داشت، راه دیگری را پیموده بود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه مرثیه‌ای برای یک مگس

داستان کوتاه مرثیه‌ای برای یک مگس
دیروز پس از یک هفته که مگسی در خانه‌ام می‌گشت، جنازه‌اش را روی میز کارم پیدا کردم. یک هفته بود که با هم زندگی می‌کردیم. شب‌ها که دیر می‌خوابیدم، تا آخرین دقیقه‌ها دور سرم می‌چرخید.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه دانشجوی دختر ایرانی در فرانسه

داستان کوتاه دانشجوی دختر ایرانی در فرانسه
سرما بيداد مى‌کند و من يک دانشجوى ساده با پالتويى رنگ و رو رفته، در يکى از بهترين شهرهاى اروپا، دارم تند تند راه مى‌روم تا به کلاس برسم... نوک بينى‌ام سرخ شده و اشکى گرم که محصول سوز ماه ژانويه است...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه یک مرد واقعی و یک مسلمان واقعی

داستان کوتاه یک مرد واقعی و یک مسلمان واقعی
می‌گویند وقتی رضاشاه تصمیم گرفت بانک ملی را تاسیس کند، برای بازاری‌ها پیغام فرستاد که از بانک ملی اوراق قرضه بخرند. هیچ‌کدام از تجار بازار حاضر به این کار نشد.
دنباله‌ی نوشته