داستان کوتاه میلیونر ژاپنی و درمان چشم

داستان کوتاه میلیونر ژاپنی و درمان چشم
می‌گویند در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی می‌کرد که از درد چشم خواب به چشم نداشت و برای مداوای چشم دردش انواع قرص‌ها و آمپول‌ها را به خود تزریق کرده بود اما نتیجه‌ی چندانی نگرفته بود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه ناصرالدین شاه و نقاشی گل

داستان کوتاه ناصرالدین شاه و نقاشی گل
روزی ناصرالدین شاه قاجار و همراهانش به باغ دوشان تپه رفتند. نهال گل سرخ قشنگی جلوی عمارت، نظر شاه را جلب کرد. فوری کاغذ و قلم برداشت و شروع به نقاشی آن گل نمود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه محمد مهتاب و آموختن عاشقی به شیخ حسن جوری

داستان کوتاه محمد مهتاب و آموختن عاشقی به شیخ حسن جوری
شیخ حسن جوری می‌گوید: در سالی که گذارم به جندی‌شاپور افتاد، سخنی از محمد مهتاب شنیدم که تا گور بر من تازیانه می‌زند. دیدمش که زیر آفتاب تموز نشسته، نخ می‌ریسد و ترانه‌ زمزمه می‌کند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه ناصرالدین شاه و کریم شیره‌ای

داستان کوتاه ناصرالدین شاه و کریم شیره‌ای
ناصرالدین شاه به کریم شیره‌ای گفت: نام ابلهان عمده تهران را بنویس! کریم گفت: به شرط آن‌که نام هر کسی را بنویسم عصبانی نشوی و دستور قتل مرا صادر نکنی! شاه به کریم شیره‌ای قول داد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه بهرام ساسانی و آب‌فروش

داستان کوتاه بهرام ساسانی و آب‌فروش
در زمان ساسانیان مردی در تیسفون زندگی می‌کرد که بسیار میهمان‌نواز بود و شغلش آب‌فروشی بود. روزی بهرام پنجم شاهنشاه ساسانی با لباسی مبدل به در خانه‌ی این مرد می‌رود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه جنگ بدترین فکر بشر است

داستان کوتاه جنگ بدترین فکر بشر است
امروز مجبور شدم به سربازی شلیک کنم... که وقتی روی زمین افتاد اسم زنش را صدا می‌کرد. ماریا... ماریا... و بعد جلو چشمان من مُرد. به گردنش آویزی بود که عکس عروسی خودش و دخترک کم‌سنی در آن بود.
دنباله‌ی نوشته