آوردهاند که خلیفه هارون الرشید در یکی از اعیاد رسمی با زبیده زن خود نشسته و مشغول بازی شطرنج بودند. بهلول بر آنها وارد شد. او هم نشست و به تماشای آنها مشغول شد.
آوردهاند که در جزیرهی بوزینگان، بوزینهای شهر را ترک و به ساحل دریا که جنگل بزرگی داشت رفت. در آنجا یک درخت انجیر پیدا کرد و بر روی آن خانه ساخت. در زیر آن درخت...
آوردهاند که دوراجی (کبک انجیر) در جنگلی لانه داشت. پس از چند روزی که به لانهی خود برنگشت، ناگهان خرگوشی در لانهی او جای کرد و آن را خانهی خود پنداشت. پس از چند روز که دراج بازگشت...
بازرگانی به قصد سفر و تجارت راهی شهر دیگری بود و تصمیم گرفت برای اینکه در این سفر ضرری متوجه او نشود، مقداری از سرمایهی خود را در شهر باقی بگذارد. بنابراین با آن مقدار سرمایه...
یک زن هنرمند آماتور که اهل انگلستان است ۲ ماه قبل از آشنا شدن با مرد رویاهایش در یک سایت همسریابی، تصویری از او را به تصویر کشید که پس از دیدن آن مرد از شبیه بودن او به نقاشیاش بسیار شوکه شد.
مدتی قبل برای تبدیل پنج هزار دلار امانتی یکی از اقوام بهطرف بانک میرفتم. پاکت محتوی دلارها را در داخل یک پوشه گذاشته بودم و متاسفانه بر اثر بیدقتی آن را برعکس بهدست گرفته بودم!
در زمان قدیم مرد هیزمشکنی بود که با زنش در کنار جنگلی توی یک کلبه زندگی میکرد. مرد هیزمشکن هر روز تبرش را برمیداشت و به جنگل میرفت و هیزم جمع میکرد.
کسانی که در موضوعی تصدیق بلاتصور کنند و ندانسته و درنیافته سر را به علامت تصدیق و تایید تکان دهند، اینگونه افراد را به بز اخفش تشبیه و تمثیل میکنند. باید دید اخفش کیست.
مرد، دوباره آمد همان جای قدیمی روی پلههای بانک، توی فرورفتگی دیوار یک جایی شبیه دل خودش، کارتن را انداخت روی زمین، دراز کشید، کفشهایش را گذاشت زیر سرش.
چشماشو بست و مثل هر شب انگشتاشو کشید روی دکمههای پیانو. صدای موسیقی فضای کوچیک کافیشاپ رو پر کرد. روحش با صدای آروم و دلنواز موسیقی، موسیقی که خودش خلق میکرد اوج میگرفت.