در دوران استعمار بریتانیا در هند، یکی از مشکلات جدی در برخی مناطق، حضور گستردهی مارهای کبری بود. این مارها که با زهر کشندهی خود شهرت داشتند، خطری جدی برای سلامت...
مرد خسیسی تعدادی شیشه برای پنجرههای خانهاش سفارش داده بود. شیشهبر، شیشهها را درون صندوقی گذاشت و به مرد گفت: باربری را صدا کن تا این صندوق را به خانهات ببرد.
کشاورزی تعدادی توله سگ داشت و قصد داشت آنها را بفروشد. اعلامیهای درست کرد و در حال نصب آن بود که احساس کرد کسی لباس او را میکشد. برگشت دید که پسری کوچک است.
در روزگاران قدیم هرگاه مشتری بهظاهر پولداری وارد بعضی از دکانهای زرگری میشد و از کم و کیف و عیار و بهای جواهر پرسشی میکرد، زرگر فورا بهای جواهر مورد پرسش را چند برابر بهای واقعی آن اعلام میکرد.
معنی و مفهوم استعاری مثل «کلک کسی را کندن» موقعی بهکار میرود که شخصی را از بین برده یا از جایی که در آن کار میکرده اخراج کرده باشند. در چنین موارد و نظایر آن گفته میشود: بالاخره کلکش را کندند.
چون حضرت سلیمان بعد از مرگ پدرش داود به رسالت و پادشاهی رسید از خداوند خواست که همهی جهان و موجودات آن و همهی زمین و زمان و عناصر چهارگانه و جن و پری را بدو بخشد.
در جنگ جهانی اول یکی از سربازان به محض اینکه دید دوست صمیمیاش در باتلاق افتاده و در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ است از مافوقش اجازه خواست تا برای نجات دوستش برود و او را از باتلاق خارج کند.
روزی پسری خوشچهره در حال چت کردن با یک دختر بود. پس از گذشت دو ماه، پسر علاقهی بسیاری نسبت به او پیدا کرد. اما دختر به او گفت: میخواهم رازی را به تو بگویم.
گویند بامداد روزی مردی وحشتزده خدمت سلیمان پیامبر رسید. حضرت سلیمان دید از شدت ترس رویش زرد و لبانش کبود گشته، سوال کرد: ای مرد مومن! چرا چنین شدی؟ سبب ترس تو چیست؟
در زمان پادشاهی خسرو پرویز، ایرانیان شهر اسکندریه در کشور مصر را محاصره کردند. رومیان در صدد نجات دادن ثروت شهر بر آمدند و آن را در چند کشتی نهادند. اما باد مخالف وزید و کشتیها را به جانب ایرانیان راند.