داستان کوتاه زنجیره‌ی محبت

داستان کوتاه زنجیره‌ی محبت
در سفر اخیرم به ایران، برای پیگیری گواهینامه‌ام رفته بودم پلیس +۱۰. پرونده‌ام یک تمبر ۱۰۰۰ تومانی کم داشت تا کامل شود. اما کارت بانکی‌ام مبلغ ۱۰۰۰ تومان را نمی‌کشید و امکان پرداخت نقدی هم وجود نداشت.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه مکث کردن رو یاد بگیریم

داستان کوتاه مکث کردن رو یاد بگیریم
تو لیست خرید برای همسرم نوشته بودم: یک‌ونیم کیلو سبزی خوردن. همسرم آمد، بدو بدو خریدها را گذاشت خانه و رفت که به کارش برسد. وسایل را که باز می‌کردم سبزی‌ها را دیدم، یک‌ونیم کیلو نبود!
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه علی باغبان‌باشی، قهرمان دوی ایران

داستان کوتاه علی باغبان‌باشی، قهرمان دوی ایران
در اون سال‌ها ژاندارم‌ها می‌رفتن روستاها سرباز بگیری. من رو گرفتن بردند به سربازخونه‌ای در مشهد. هنوز ۴۵ روز نگذشته بود، که خیلی دلم برای خانواده‌ام تنگ شد. اما مرخصی ندادن.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه پیدا کردن دو ریالی

داستان کوتاه پیدا کردن دو ریالی
من کلاس اول دبستان بودم.‌ این اخوی ما که اکنون دو سال از من بزرگتر هستند، که به‌خاطر می‌آورم که در آن زمان هم، دو سال از من بزرگتر بودند، در همه جا و در همه کار با هم بودیم، عینهو دو تا شریک.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه آمیتاب باچان و همسفر میلیاردرش

داستان کوتاه آمیتاب باچان و همسفر میلیاردرش
آمیتاب باچان (بازیگر هندی بالیوود) می‌گوید: در اوج حرفه‌ام یک‌بار با طیاره سفر می‌کردم. مسافر پهلویم آقای سالخورده‌ای بود که دریشی ساده پوشیده بود. به‌نظر می‌رسید از طبقه‌ی متوسط و تحصیل‌کرده است.
دنباله‌ی نوشته