داستان کوتاه گدای عاشق

داستان کوتاه گدای عاشق
در روزگاران گذشته، حاکم یکی از شهرها دختر زیبایی داشت که از همه‌ی دختران شهر زیباتر بود و بیشتر جوانان شهر خواستار و عاشق او بودند. در مثل عاشق به کسی گفته می‌شود که چیزی را و یا کسی را...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه چند تا مرا دوست نداری

داستان کوتاه چند تا مرا دوست نداری
پرسیدم: چند تا مرا دوست نداری؟ روی یک تکه از نیمرو، نمک پاشید. گفت: چه سوال سختی. گفتم: به هر حال سوال مهمیه برام. نشسته بودیم توی فضای باز کافه سینما. داشتیم صبحانه می‌خوردیم.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه زمان جدایی

داستان کوتاه زمان جدایی
از همان روز اول قرار گذاشتیم که اگر رابطه‌ی‌مان خوب پیش نرفت، برگردیم همین‌جا. بنشینیم زیر همین آلاچیق. توی چشم‌های هم نگاه کنیم و از لحظه‌های خوب‌مان‌ بگوییم. بعد برای آخرین بار...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه بعد از ساعت دو شب

داستان کوتاه بعد از ساعت دو شب
یه روز یکی بهم گفت هیچ‌وقت بعد از ساعت ۲ شب تصمیم نگیر، فقط بخواب. پرسیدم چرا؟ گفت که به نظر من یه هورمونی بعد از ساعت ۲ تو بدنت ترشح می‌شه که باعث می‌شه یه تصمیمی بگیری یا یه کاری بکنی...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه اولین باری که دزدی کردم

داستان کوتاه اولین باری که دزدی کردم
اولین باری که دزدی کردم هفت سالم بود، شایدم هشت سال، لقمه‌های هم‌کلاسیم رو می‌دزدیدم، آخه خیلی خوشمزه بودن، بعد از اون دیگه دستم به دزدی عادت کرد، همه کار می‌کردم، جیب می‌زدم، کف می‌رفتم.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه عشق بیست سالگی

داستان کوتاه عشق بیست سالگی
وقتی بیست سالم بود، همان روزهایی که همه چیز طعم تازه‌ای داره و به‌معنای واقعی جوان هستی، واسه اولین بار گلوم پیش یکی گیر کرد. از اون عشق‌های اساطیری، عاشق زیباترین دختر دانشکده شدم.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه هنوز رژیم داری

داستان کوتاه هنوز رژیم داری
جوان‌تر که بودم، واسه خرج و مخارج تحصیلم مجبور شدم توی یه رستوران کار کنم. من اون‌جا گارسون بودم. رستوران ما به مرغ سوخاری‌هاش معروف بود. البته نمی‌شد از سیب‌زمینی سرخ‌کرده‌هاش هم گذشت.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه سوء تفاهم

داستان کوتاه سوء تفاهم
همه چی با یه سوء تفاهم ساده شروع شد. درست وقتی که اونو به یه فنجون چایی از فلاسک کوچولوی داخل کوله‌پشتیم دعوت کردم. همه من و فلاسکمو می‌شناختن، یه دانشجوی مهندسی که پاتوقش کتابخونه‌ی دانشکده بود.
دنباله‌ی نوشته