داستان کوتاه بالا نرو خطرناکه

داستان کوتاه بالا نرو خطرناکه
سم، کارمند عادی یک شرکت کوچک است. روزی او به‌خاطر کارهای اضافه، بسیار دیر به ایستگاه اتوبوس رسید. او که بسیار خسته بود به خودش گفت: تا اتوبوس بیاید، کمی بخوابم.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه شیوانا و مرد کالسکه‌ران

داستان کوتاه شیوانا و مرد کالسکه‌ران
شیوانا با شاگردش از راهی می‌گذشت. در مسیر حرکت خود، مرد کالسکه‌رانی را دید که دو پسر نوجوانش را با سروصدای بلند دعوا می‌کرد. پسربچه‌ها هم هاج‌‌وواج به پدر و عابران خیره شده بودند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه نامه‌ای به خدا

داستان کوتاه نامه‌ای به خدا
خانه، که تنها موجود در سرتاسر دره بود، در نوک تپه‌ی پستی قرار داشت. می‌توانستی از آن بالا رودخانه، آغل و بعد گندمزار پوشیده از گل‌های لوبیای قرمز را که فرا رسیدن فصل درو را مژده می‌داد، ببینی.
دنباله‌ی نوشته