داستان کوتاه ادوین هربرت لند و ذهن باز یک کودک

داستان کوتاه ادوین هربرت لند و ذهن باز یک کودک
در سال ۱۹۲۶، ادوین هربرت لند، پس از یک سال تحصیل در دانشگاه هاروارد، ترک تحصیل می‌کند تا خودش بر روی پولاریزاسیون نور تحقیق کند. دو سال بعد، او فیلتر پولاریزه‌ی‌ نور را اختراع و ثبت می‌کند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه کجا هستید

داستان کوتاه کجا هستید
آورده‌اند روزی میان یک ماده شتر و فرزندش گفت‌وگویی به شرح زیر صورت گرفت: بچه شتر: مادر جون چند تا سوال برام پیش آمده است. آیا می‌تونم ازت بپرسم؟ شتر مادر: حتما عزیزم. چیزی ناراحتت کرده است؟
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه بی‌عرضه

داستان کوتاه بی‌عرضه
چند روز پیش، خانم یولیا واسیلی یونا، معلم سرخانه‌ی بچه‌ها را به اتاق کارم دعوت کردم. قرار بود با او تسویه حساب کنم. گفتم: بفرمایید بنشینید یولیا واسیلی یونا! بیایید حساب و کتاب‌مان را روشن کنیم.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه شاپور پادشاه ساسانی و شمشیر زیبای آهنگر

داستان کوتاه شاپور پادشاه ساسانی و شمشیر زیبای آهنگر
آهنگری شمشیر بسیار زیبایی تقدیم شاپور پادشاه ساسانی نمود. شاپور از او پرسید: چه مدت برای ساختن این شمشیر زمان گذاشته‌ای؟ آهنگر پاسخ داد: یک سال تمام. پادشاه ایران باز پرسید...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه بازی الک دولک

داستان کوتاه بازی الک دولک
شهری بود که در آن، همه چیز ممنوع بود و چون تنها چیزی که ممنوع نبود بازی الک دولک بود، اهالی ‌شهر هر روز به صحراهای اطراف می‌رفتند و اوقات خود را با بازی الک دولک می‌گذراندند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه خیاط هم در کوزه افتاد

داستان کوتاه خیاط هم در کوزه افتاد
در روزگار قدیم در شهر ری خیاطی بود که دکانش سر راه گورستان بود. وقتی کسی می‌مرد و او را به گورستان می‌بردند از جلوی دکان خیاط می‌گذشتند. یک روز خیاط فکر کرد که هر ماه تعداد مردگان را بشمارد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه ناهار همراه نوشیدنی فقط یک دلار

داستان کوتاه ناهار همراه نوشیدنی فقط یک دلار
توماس ساعت دو بعد از ظهر از محل کارش خارج شد و چون نیم ساعت وقت داشت تا به محل کار دوستش برود، تصمیم گرفت با همان یک دلاری که در جیب داشت ناهار ارزان‌قیمتی بخورد و راهی شرکت شود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه بادیه‌نشین و اسب اصیل

داستان کوتاه بادیه‌نشین و اسب اصیل
مردی، اسب اصیل و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کرد. همه آرزوی تملک آن را داشتند. بادیه‌نشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب را با دو شتر معاوضه کند، اما مرد موافقت نکرد.
دنباله‌ی نوشته