روزی روزگاری، سگ تنبل و بیکاری در دهی زندگی میکرد. این سگ بیکار همیشه گرسنه بود و هیچ وقت یک وعدهی سیر غذا نمیخورد، چون باید کسی دلش برای او میسوخت تا تکه گوشتی یا استخوانی برایش بیندازد.
در ایام قدیم پیرمردی بهنام عمو حسن با یک الاغ در یک روستا زندگی میکرد. عمو حسن تا میخواست سوار الاغش بشود، الاغ عرعر میکرد و جفتک میانداخت و به قول معروف سواری نمیداد.
در روزگاران قدیم مردمی از اهالی روستاهای کویری ایران سخت تلاش کردند تا توانسته بودند در روستای خود چاهی بکنند. مردم از این چاه برای آبیاری زمینهای کشاورزی خود استفاده میکردند.
در جنگلی سرسبز، روباهی در کنار شغالی زندگی میکرد. روباه لاغر و ضعیف بود و زور بازویی نداشت، ولی بهجای آن خیلی باهوش و زیرک بود. برعکس او شغالی در نزدیکی او زندگی میکرد که قوی و زورمند بود.
عبارت مثلی قوش کریمخانی که بیشتر در جنوب ایران و بین اهل ادب و تاریخ مصطلح است، هنگامی مورد استفاده و استناد قرار میگیرد که دستگاهی زحمت و هزینهی نگاهداریش زاید بر سود و فایدهی آن باشد.
در زمانهای دور که شکل زندگی مردم با حالا خیلی فرق داشت، درس خواندن و باسواد شدن کار بسیار سخت و دشواری بود که از عهدهی هر کسی برنمیآمد. در آن دوره بچهها باید به مکتبخانه میرفتند.
در زمان امیرکبیر هرج و مرج در بازار به حدی بود که هر کس در مغازهاش از همه نوع جنسی میفروخت. به دستور امیرکبیر هر کسی ملزم به فروش اجناس همنوع با یکدیگر شد. مثلا پارچهفروش فقط پارچه...
آقای کنت بلانکارد و آقای اسپنسر جانسون نویسندگان کتاب معروف مدیر یک دقیقهای پس از تالیف این کتاب تصمیم میگیرند که تعداد ۲۰ هزار نسخه از آن را چاپ کنند و بدون تبلیغات، فقط از طریق...
جان ایوانز یک روز صبح وارد زندگی من شد. لباسی گل و گشاد و ظاهری ژولیده داشت. والدین او از آن دسته کارگران سیاهپوستی بودند که درآمدشان بسیار اندک بود و فقط میتوانست کفاف خوراکِ بخور و نمیر خودشان را بدهد.
جری از آن دسته انسانهایی بود که رفتارش همیشه برای ما موجب شگفتی میشد. هر روز سرشار از روحیه از وقایع مثبت اطرافش تعریف میکرد، برخوردش با کارمندان محبتآمیز و آمیخته با احترام بود.