داستان کوتاه بازی با آتش

داستان کوتاه بازی با آتش
در زمان‌های گذشته و دور گروه زیادی از میمون‌ها که تعدادشان از هزاران تن هم بیشتر بود در کوه‌های مجاور شهر بزرگی زندگی می‌کردند و رئیس ایشان میمون پیری بود که در طول عمر خود...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه زشت و زیبا

داستان کوتاه زشت و زیبا
در روزگاران گذشته پادشاهی بود که علاقه‌ی بسیار زیادی به شکار داشت و هر وقت فراغتی به‌دست می‌آورد با همراهی بعضی از نزدیکان و دوستان خود برای شکار و سیر و سیاحت به صحرا می‌رفت.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه علم نیمه‌کاره

داستان کوتاه علم نیمه‌کاره
در روزگار گذشته برخی از علوم مثل حکمت و یا منطق رونق بیشتری داشتند و علاقمندان نیز به تحصیل و فراگیری آن رغبت بیشتری نشان می‌دادند. در آن دوران‌ها دانشمندی بود که آن علم را تدریس می‌کرد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه موسی و مرد زیاده‌طلب

داستان کوتاه موسی و مرد زیاده‌طلب
در زمان حضرت موسی شخصی بود که بسیار زیاده‌خواه بود و دوست داشت هر آن‌چه که ندارد را به‌دست آورد و آن‌چه را که نمی‌داند، بداند و آن‌چه را که نمی‌تواند انجام دهد. این شخص که مردی ثروتمند بود...
دنباله‌ی نوشته

توشیرو میفونه بازیگر ژاپنی (زندگینامه و فیلم‌شناسی) (بخش دوم)

توشیرو میفونه بازیگر ژاپنی (زندگینامه و فیلم‌شناسی) (بخش دوم)
توشیرو میفونه یکی از بزرگ‌ترین بازیگران تاریخ سینمای ژاپن به‌شمار می‌رود. در این نوشته که به بخش دوم فیلم‌های توشیرو میفونه می‌پردازد با ۳۰ فیلم (از ۶۰ فیلم) آشنا می‌شویم.
دنباله‌ی نوشته

توشیرو میفونه بازیگر ژاپنی (زندگینامه و فیلم‌شناسی) (بخش نخست)

توشیرو میفونه بازیگر ژاپنی (زندگینامه و فیلم‌شناسی) (بخش نخست)
توشیرو میفونه یکی از بزرگ‌ترین بازیگران تاریخ سینمای ژاپن به‌شمار می‌رود. در این نوشته که به بخش نخست فیلم‌های توشیرو میفونه می‌پردازد با ۳۰ فیلم (از ۶۰ فیلم) آشنا می‌شویم.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه مرد ترک و خیاط دزد

داستان کوتاه مرد ترک و خیاط دزد
در زمان‌های قدیم، در شهری از شهرهای کشورمان ایران، یکی نفر معرکه گرفته بود و از دزدی‌های عجیب صحبت می‌کرد و از تردستی‌ها و عجایب کار دزدان سخن می‌گفت تا این‌که به یک خیاط رسید.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه بوزینگان و مرغ دلسوز

داستان کوتاه بوزینگان و مرغ دلسوز
حکایت می‌کنند که در زمان‌های قدیم، تعدادی از بوزینگان در کوهی مسکن گزیده بودند و در آن‌جا امرار معاش می‌کردند تا این‌که زمستان آمد و آن‌ها همگی روزها را سپری می‌کردند ولی شب‌های آن‌جا بسیار سرد بود.
دنباله‌ی نوشته