در این بخش از مجلهی اینترنتی روز تازه، برگزیدهای از ضربالمثلهای فارسی با «حرف ت» را میخوانید.
تا ابله در جهانه، مفلس در نمیمانه. (یا تا ابله در جهان هست، مفلس در نمیماند.) (معنی: تا زمانی که نادان در جهان هست، کسانی هستند که از او سوءاستفاده کرده و به سود خود بهره ببرند. همچنین تا زمانی که کسی با نادانیاش به زیان خود و سود دیگران رفتار میکند، هیچ ورشکسته و گدایی در جهان یافت نمیشود، زیرا همگی از او سوءاستفاده میکنند. مفلس به معنای ورشکسته، تهیدست و گدا است. (داستان کوتاه تا ابله در جهان هست، مفلس در نمیماند))
تا این آب میرود، من نیز نان خواهم خورد. (تا این آب میرود، من نان میخورم) (معنی: هرگاه کسی در بهره بردن از نعمتهای زندگی، آزمند و فزونخواه باشد و فزونخواهی او پایان نداشته باشد، این ضرب المثل بهکار برده میشود. (داستان کوتاه تا این آب میرود، من نان میخورم))
تا برم تو را آدم کنم، خودم خر شدهام.
تا بگی «ف» میگم فرحزاد.
تا بوده چنین بوده.
تا به آب نزنی شناگر نمیشوی.
تا پریشان نشود، کار به سامان نرسد.
تا پولداری رفیقتَم، قربون بندِ کیفتم. (یا قربون بندِ کیفتم، تا پول داری رفیقتَم.) (معنی: این ضرب المثل برای کنایه زدن به کسانی بهکار گرفته میشود که دوستیشان با دیگران ریشهدار نیست و تنها برای پول و دارایی با دیگران رفتار دوستانه دارند. این دوستان دروغین، چنانچه دوستشان بیپول شود و دیگر سودی برای آنان نداشته باشد، به آسانی او را کنار میگذارند و چه بسا اگر درخواست پولی هم بکند، او را یاری نکرده و زیر دوستی گذشتهیشان میزنند. (داستان کوتاه قربون بند کیفتم، تا پول داری رفیقتم))
تا تریاق از عراق آرند، مارگزیده مرده باشد. (سعدی)
تا تنور گرمه، نون و بچسبون.
تا تو فکر خر بکنی ننه، من و در بدر میکنی ننه.
تا توانی دلی به دست آور - دل شکستن هنر نمیباشد. (سعدی) (معنی: کوشش کن دلی را شاد کنی و کاری کنی دیگران دوستت بدارند، نه اینکه دل دیگران را به درد آوری.)
تا چراغ روشن است جانورها از سوراخ بیرون میآیند.
تا چشم بر هم زنی.
تا چوب به دهل نخورد، مرده روی آب نمیآید.
تا ریشه در آب است، امید ثمری هست.
تا زنده بودم آبم ندادی، حالا که مردم گلاب بر مزارم نهادی.
تا شب نروی، روز به جایی نرسی، تا غم نخوری، به غم گساری نرسی.
تا شغال شده بود به چنین سوراخی گیر نکرده بود.
تا کرکس بچهدار شد، مردار سیر نخورد.
تا کور شود هر آنکه نتواند دید. (معنی: کسی که حسود است و با دیدن خوشی و پیروزی دیگران آزرده و خشمگین میشود، همان بهتر که کور شود و چیزی نبیند. این ضرب المثل بیشتر در پاسخ به آدم زخم زبان زنندهای بهکار برده میشود که در زندگی دیگران دخالت کرده و چشم دیدن شادمانی آنان را ندارد. (داستان کوتاه تا کور شود هر آنکه نتواند دید))
تا گفتی غلام توام، میفروشنت.
تا گوساله گاو شود، دل صاحبش آب شود.
تا مار راست نشه، توی سوراخ نمیره.
تا ماستش سفیدی داشته باشد، در آن آب میکند.
تا مرا دُم، تو را پسر یاد است - دوستی من و تو بر باد است. (معنی: این مثل زمانی کاربرد پیدا میکند که میان دو یا چند تن کینهای سخت و پایدار پدید آید و زمینهی آشتی و سازش آنان فراهم نباشد. (داستان کوتاه تا مرا دم، تو را پسر یاد است))
تا مرد سخن نگفته باشد - عیب و هنرش نهفته باشد. (سعدی) (معنی: آدمی با سخن گفتن شناخته میشود. کسی که سکوت کرده و سخنی نمیگوید، شخصیت او بر همگان پوشیده میماند، ولی هنگامی که لب به سخن بگشاید، هر ویژگی بد و نیک او بر دیگران آشکار میشود.)
تا نازکش داری نازکن، نداری پاهات و دراز کن.
تا نباشد چوب تر، فرمان نبرند گاو و خر.
تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها.
تا نفس هست، آرزو باقی است.
تا نقدی ندهی، بضاعتی نستانی.
تا هستم به ریش تو بستم.
تا هیزم بهجاست آتش نمیمیرد.
تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.
تابستون پدر یتیمونه.
تب تند زود عرق میکنه (یا تب تند عرقش زود درمیاد).
تب کرد و مُرد. (معنی: هرگاه کسی بخواهد از زیر بار یاوهگوییها و گفتوگوهای بیارزش فرار کند این ضرب المثل را بهکار میبرد. (داستان کوتاه تب کرد و مرد))
تجارت بوق حمام میکند. (معنی: تجارت بوق حمام کنایه از بیخردی و ناپختگی بازرگان دارد و دادوستدی که از ریشه نادرست است. هنگامی که کسی خرید و فروش یا دادوستد زیانباری انجام دهد میگویند: او تجارت بوق حمام کرده است. (داستان کوتاه تجارت بوق حمام میکند))
تحفهی نطنز. (معنی: به چیز یا آدم کم ارزش میگویند. این ضرب المثل زمانی کاربرد دارد که بخواهند به کسی بگویند که آنچه را نشان میدهد، مگر تحفهی نطنز است که این همه ارزش داشته باشد.)
تخم دو زرده کردن.
تخم مرغ به چانه بستن.
تخم مرغ دزد، شتر دزد میشود. (معنی: دزدی کوچک و کمارزش، در پایان به دزدی بزرگ و رسوا کننده میانجامد. کسی که دست بهکار بدِ کوچکی زد، کمکم به کارهای بدِ بزرگتر دست میزند. (داستان کوتاه تخم مرغ دزد، شتر دزد میشود))
تخم نابسمالله.
تخم نکرد، نکرد، وقتی هم کرد توی کاهدون کرد.
تدبیر دگر باشد و تقدیر دگر.
تر و خشک با هم سوختن.
ترب هم جزء مرکبات شده؟
ترتیزک خریدم قاتق نونم بشه، قاتل جونم شد.
ترحم بر پلنگ تیز دندان - ستمکاری بود بر گوسفندان. (سعدی)
ترحم بر پلنگ تیز دندان - ستمکاری بود بر گوسفندان. (سعدی) (معنی: رحم و مهربانی به آدم ستمگر، ستم بزرگی در حق ستمدیده است. این ضرب المثل کنایه از این است که هرگاه به ستمگران خدمت کنیم، بیشتر به ستمدیدگان خیانت کردهایم؛ زیرا هر اندازه ستمگران بزرگتر شوند، ستم بیشتری به ستمدیدگان میکنند.)
ترس برادر مرگ است.
ترسم آزرده شوی، ورنه سخن بسیار است.
ترش کردن.
ترشی نخوری یک چیزی میشی.
ترک عادت موجب مرض است.
ترمز بریدن.
تره به تخمش میره، حسنی به باباش.
تره خرد نکردن.
تعارف آمد و نیامد دارد.
تعارف شاه عبدالعظیمی.
تعارف کم کن و بر مبلغ افزا.
تغاری بشکند ماستی بریزد - جهان گردد به کام کاسه لیسان. (معنی: این ضرب المثل زمانی بهکار میرود که پیشامدی ناگهانی، زمینهساز شادمانی و سود بردن آدمهای سودجو و مفتخور شود. تغار، ظرفی ساخته شده از سفال و خاک رس است. (داستان کوتاه تغاری بشکند ماستی بریزد))
تف سر بالا، برمیگرده به ریش صاحبش.
تفرقه بینداز و حکومت کن. (معنی: نگهداری قدرت سیاسی یا اجتماعی، با پرورش بیاعتمادی و پدید آوردن کینه و دشمنی میان فرمانداران بومی یا چندین گروه از مردم. (داستان کوتاه تفرقه بینداز و حکومت کن))
تکه بزرگش گوشش است.
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف.
تلافی غوره رو سر کوره در میاره.
تمرین زیاد بهترین استاد است.
تن را چرب کردن.
تنبان مرد که دو تا شد، به فکر زن دوم میافته.
تنبل مرو به سایه، سایه خودش میآیه.
تنبلخانهی شاه عباسی. (معنی: هنگامی که کسی بسیار تنبلی کند و یا کج بنشیند و یا لم بدهد، به او میگویند: مگه تنبلخونهی شاه عباسه؟ (داستان کوتاه تنبلخانهی شاه عباسی))
تند رفتن.
تنش میخارد.
تنها به قاضی رفته، خوشحال برمیگرده.
تو از تو، من از بیرون.
تو آسمان جستن و روی زمین پیدا کردن.
تو آفتاب بگذاری راه میافتد.
تو آن ور جوی، من این ور جوی.
تو حرف دویدن.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
تو دعوا، نان و حلوا خیرات نمیکنند.
تو را چه کار با این و آن - نونت را بخور خرت را بران.
تو زرد در آمد.
تو شله زرد دنبال گوشت نگرد.
تو شیشهاش هم بکنی، نم خودش را پس میدهد.
تو عالم هپروت بودن. (معنی: تو آسمانها گردش کردن. این ضرب المثل زمانی بهکار میرود که کسی در خودش فرو رفته باشد؛ یا حواسش بهکاری که انجام میدهد نباشد.)
تو قوطی هیچ عطاری پیدا نمیشه.
تو کوک کسی رفتن.
تو که از آسیا میروی چه کارت به سنگ یک من و نیم من.
تو که لالایی بلدی، چرا خوابت نمیبره.
تو که نیزن بودی، چرا آقا داییت از حصبه مرد؟
تو مو میبینی و من پیچش مو.
تو مو بینی و مجنون پیچش مو - تو ابرو، او اشارتهای ابرو. (وحشی بافقی)
تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن.
توانگری به قناعت، به ز توانگری به بضاعت.
توانگری به هنر است نه به مال و بزرگی به عقل است نه به سال. (معنی: دارایی راستین آدمی، هنر اوست نه پول و ثروتش. همانگونه که بزرگی هر کس از خردمندی اوست، نه بالا رفتن سن و سالش.)
توبهی گرگ مرگ است.
توپش پُره.
تومون خودمون و میکشه، بیرونمون مردم را.
توی آسمانها سیر کردن.
توی پایه کسی کردن.
توی پول غلت میخوره.
توی دل ریختن.
توی ذوق کسی زدن.
تو نخندی، من بخندم؟ (معنی: این ضرب المثل دربارهی کسی بهکار گرفته میشود که در اثر رنج و اندوه فراوان، توان افسوس خوردن هم ندارد. همچنین هرگاه کسی گرفتار آدم بیمسئولیت و بیبندوباری شود، این ضرب المثل کاربرد پیدا میکند. (داستان کوتاه تو نخندی، من بخندم؟))
تیر به سنگ خوردن.
تیری در تاریکی انداختن. (معنی: کاری را به امید پیروز شدن، از روی شانس انجام دادن. این ضرب المثل زمانی بهکار میرود که کسی گمان کند در کارش پیروز نمیشود، ولی همهی کوشش خود را بهکار ببندد و دست بهکار شود. این ضرب المثل کنایهای بر کورکورانه رفتار کردن و بیگدار به آب زدن است و سرانجام آن در بیشتر کارها زیانبار است. (داستان کوتاه تیری در تاریکی انداختن))
تیشه به ریشه زدن.
تیغ زدن.
تیمم باطل است، آنجا که آب است.
گردآوری: فرتورچین