کسانی که در موضوعی تصدیق بلاتصور کنند و ندانسته و درنیافته سر را به علامت تصدیق و تایید تکان دهند، اینگونه افراد را به بز اخفش تشبیه و تمثیل میکنند. باید دید اخفش کیست.
قضا را شخصی به نام مهرک که پسر یک نفر بازرگان بود و پس از مرگ پدر تمام مال و میراث را در راه مناهی و ملاهی بر باد داده بود، بر اثر توصیه و سفارش مادرش نزد شمعون یهودی صراف ثروتمند بلخ رفت.
در زمان پادشاهی مظفرالدین شاه قاجار، ادارهی شهر تهران را به فردی نظامی بهنام «مختارالسلطنه» سپرده بودند. مختارالسلطنه مرد بیگذشت و سختگیری بود. اَخم و تَخم میکرد و سر سازگاری با بازاریها را نداشت.
روزی روزگاری مرد تاجری بود که عدهای راهزن به کاروانش حمله کردند و کل دارایی و اموالش را بردند. مرد به سختی خود را به شهر بعدی رساند و چون در آن شهر هیچ آشنایی نداشت، به قهوهخانهی شهر رفت.
در روزگار قدیم در شهر ری خیاطی بود که دکانش سر راه گورستان بود. وقتی کسی میمرد و او را به گورستان میبردند از جلوی دکان خیاط میگذشتند. یک روز خیاط فکر کرد که هر ماه تعداد مردگان را بشمارد.
قمپوز توپی بود کوهستانی و سرپُر بهنام قمپوز کوهی که دولت امپراطوری عثمانی در جنگهای با ایران مورد استفاده قرار میداد. این توپ اثر تخریبی نداشت. زیرا گلوله در آن بهکار نمیرفت.
ما معمولا عادت داریم در توصیف اشخاص زیرک و باهوش و اکثرا رند و مکار از اصطلاح «آدم هفت خط» استفاده کنیم! اما چرا؟ روایتی درمورد ریشهی تاریخی اصطلاح «هفت خط» وجود دارد.
معرکهگیری به عنوان یکی از روشها و ابزارهای رسانهای برای سرگرمی و اطلاعرسانی تا زمانهای نه چندان دور بسیار کاربرد داشته است. افرادی در نقش درویش، پهلوان یا شعبدهباز در معابر عمومی سفرهای پهن میکردند.
در قدیم برای قماربازی علاوه بر خانههایی که در آن قمار راه میانداختند، مکانهایی مثل خرابهها و پشت دروازههای شهر و روی پشتبام حمامها و جاهای کم رفت و آمد سفرههایی برای این کار گشوده میشد.
کوزهگری بود که کوزه و کاسهی لعابی میساخت. خیلی هم مشتری داشت. این کوزهگر یک شاگرد زرنگ داشت. چون کوزهگر شاگردش را خیلی دوست داشت، از یاد دادن به او کوتاهی نمیکرد.