از بدو تولد موفق بودم، وگرنه پام به این دنیا نمیرسید. از همون اول کم نیاوردم، با ضربهی دکتر چنان گریهای کردم که فهمید جواب «های»، «هوی» است. هیچ وقت نگذاشتم هیچ چیز شکستم بدهد.
روزی از روزها گروهی از قورباغههای کوچک تصمیم گرفتند که با هم مسابقهی دو بدهند. هدف مسابقه رسیدن به نوک یک برج خیلی بلند بود. جمعیت زیادی برای دیدن مسابقه و تشویق قورباغهها جمع شده بودند.
روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید. روزنامهنگار خلاقی از کنار او میگذشت.
معلم یک کودکستان به بچههای کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند. او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسهی پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید، سیبزمینی بریزند.
سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس میرفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانیها سه نفرشان یک بلیط خریدهاند.
کاخ پادشاهان مسیحی یا قلعهی پادشاهان مسیحی، یک ساختمان نظامی است که در کنار رود گوادالکیبیر و در نزدیکی مسجد-کلیسای جامع کوردوبا جای دارد. این کاخ اقامتگاه پادشاهان مسیحی بوده است.
پل رومی کوردوبا در آغازین سالهای سدهی یکم پ.م بر روی رودخانهی «گوادالکیبیر» ساخته شد. اگرچه از آن زمان تاکنون، بارها نوسازی و بازسازی شده است، بهگونهای که تنها تاقهای ۱۴ و ۱۵ آن، از پل نخستین هستند.
مسجد-کلیسای جامع کوردوبا (قرطبه) پیش از سال ۷۸۴ میلادی کلیسایی کوچک بود. پس از آن و از سال ۷۸۴ تا ۱۲۳۶ به مسجد و از سال ۱۲۳۶ تاکنون، دوباره به کلیسا تبدیل شده است.
در اوزاکا، شیرینیسرای بسیار مشهوری بود. شهرت او بهخاطر شیرینیهای خوشمزهای بود که میپخت. مشتریهای بسیار ثروتمندی به این مغازه میآمدند، چون قیمت شیرینیها بسیار گران بود.
میخواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟ گفت: مردم چه میگویند؟! میخواستم به مدرسه بروم، مدرسهی سر کوچهیمان.