روزی، مادری صاحب دو فرزند دوقلو شد. این دو پسر دوقلو نه تنها از لحاظ شکل و ظاهر شبیه هم نبودند، بلکه از نظر شانس و اقبال هم بههم شبیه نبودند. یکی از این دو برادر خوشقدم و دیگری بدقدم بود.
اگر کسی در ظاهر دست به کاری زند، ولی پنهانی به کاری دیگر مشغول باشد، در اصطلاح میگویند زیر کاسه نیمکاسهای است. یعنی مطلب به این سادگی نیست و فریب و نیرنگی در کار است.
مردی ثروت زیادی داشت و صاحب قصری مجلل و غلامان و کنیزان بسیاری بود. روزی با خدم و حشم به حمام رفت. وقتی وارد خزینهی حمام شد، غلام مخصوصش قلیان جواهرنشانی را برایش چاق کرد.
در روزگاران گذشته و در روستایی سرسبز مردمانی مهربان در کنار یکدیگر زندگی میکردند. عدهای از ایشان که در صحرا با یکدیگر کار میکردند در هنگام ظهر و وقت خوردن غذا کنار هم مینشستند...
در زمانهای قدیم، از ساقهی کفش برای پنهان کردن سلاح استفاده میشد. این سلاحها برای دفاع از خود یا حمله به دشمن مورد استفاده قرار میگرفت. خنجر، سنگ یا ریگ از جمله سلاحهایی بود که در ساقهی کفش پنهان میشد.
در گذشته جوانی جویای نام زندگی میکرد. جوان که بسیار دوست میداشت نام و آوازهاش همهجا بپیچد و همه او را بشناسند، در هر جا که میدید عدهای گرد هم آمدهاند و سخن میگویند بیتعارف داخل جمع میرفت...
بزرگی در بستر بیماری، خود را در آستانهی مرگ دید. بنابراین از فرزندان و مریدان خود خواست که در شهر، از کوچک و بزرگ برای او حلالیت بگیرند و کسی را از قلم نیاندازند تا با خاطری آسودهتر رهسپار سرای باقی شود.
گویند که در دو طرف درب ورودی کاخ سلطان محمود غزنوی، دو مستمند نشسته بودند. یکی چاپلوس بود و هر کس که رد میشد، از وزیر و وکیل و سلطان با چربزبانی چیزی کاسب میشد؛ اما دیگری ساکت بود.
در گذشته مردی تهیدست با خانوادهاش زندگی میکرد. مرد آنقدر فقیر بود که به جز نان و مقداری ماست، غذای دیگری نداشتند. حتی گاهی همان را هم نداشتند و شبها با شکم گرسنه میخوابیدند.
ضرب المثل مگر سر آوردهای که بیشتر در تهران و مناطق شمالی و شمال غرب ایران مصطلح است، هنگامی بهکار میرود که شخصی سرزده وارد شود و مطلب کم اهمیتی را بدون تمهید مقدمه و...