داستان کوتاه دسته گل به آب دادن

داستان کوتاه دسته گل به آب دادن
روزی، مادری صاحب دو فرزند دوقلو شد. این دو پسر دوقلو نه تنها از لحاظ شکل و ظاهر شبیه هم نبودند، بلکه از نظر شانس و اقبال هم به‌هم شبیه نبودند. یکی از این دو برادر خوش‌قدم و دیگری بدقدم بود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه زیر کاسه نیم‌کاسه‌ای است

داستان کوتاه زیر کاسه نیم‌کاسه‌ای است
اگر کسی در ظاهر دست به کاری زند، ولی پنهانی به کاری دیگر مشغول باشد، در اصطلاح می‌گویند زیر کاسه نیم‌کاسه‌ای است. یعنی مطلب به این سادگی نیست و فریب و نیرنگی در کار است.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه به مالت نناز به شبی بند است

داستان کوتاه به مالت نناز به شبی بند است
مردی ثروت زیادی داشت و صاحب قصری مجلل و غلامان و کنیزان بسیاری بود. روزی با خدم و حشم به حمام رفت. وقتی وارد خزینه‌ی حمام شد، غلام مخصوصش قلیان جواهرنشانی را برایش چاق کرد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می‌آورد

داستان کوتاه زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می‌آورد
در روزگاران گذشته و در روستایی سرسبز مردمانی مهربان در کنار یکدیگر زندگی می‌کردند. عده‌ای از ایشان که در صحرا با یکدیگر کار می‌کردند در هنگام ظهر و وقت خوردن غذا کنار هم می‌نشستند...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه ریگ به کفش داشتن

داستان کوتاه ریگ به کفش داشتن
در زمان‌های قدیم، از ساقه‌ی کفش برای پنهان کردن سلاح استفاده می‌شد. این سلاح‌ها برای دفاع از خود یا حمله به دشمن مورد استفاده قرار می‌گرفت. خنجر، سنگ یا ریگ از جمله سلاح‌هایی بود که در ساقه‌ی کفش پنهان می‌شد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه یا سخن دانسته گوی ای مرد نادان یا خموش

داستان کوتاه یا سخن دانسته گوی ای مرد نادان یا خموش
در گذشته جوانی جویای نام زندگی می‌کرد. جوان که بسیار دوست می‌داشت نام و آوازه‌اش همه‌جا بپیچد و همه او را بشناسند، در هر جا که می‌دید عده‌ای گرد هم آمده‌اند و سخن می‌گویند بی‌تعارف داخل جمع می‌رفت...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه افسار شتر بر دم خر بستن

داستان کوتاه افسار شتر بر دم خر بستن
بزرگی در بستر بیماری، خود را در آستانه‌ی مرگ دید. بنابراین از فرزندان و مریدان خود خواست که در شهر، از کوچک و بزرگ برای او حلالیت بگیرند و کسی را از قلم نیاندازند تا با خاطری آسوده‌تر رهسپار سرای باقی شود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه کار خوبه خدا درست کنه، سلطان محمود خر کیه

داستان کوتاه کار خوبه خدا درست کنه، سلطان محمود خر کیه
گویند که در دو طرف درب ورودی کاخ سلطان محمود غزنوی، دو مستمند نشسته بودند. یکی چاپلوس بود و هر کس که رد می‌شد، از وزیر و وکیل و سلطان با چرب‌زبانی چیزی کاسب می‌شد؛ اما دیگری ساکت بود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه یک فوت و یک صبر

داستان کوتاه یک فوت و یک صبر
در گذشته مردی تهیدست با خانواده‌اش زندگی می‌کرد. مرد آن‌قدر فقیر بود که به جز نان و مقداری ماست، غذای دیگری نداشتند. حتی گاهی همان را هم نداشتند و شب‌ها با شکم گرسنه می‌خوابیدند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه مگر سر آورده‌ای

داستان کوتاه مگر سر آورده‌ای
ضرب المثل مگر سر آورده‌ای که بیشتر در تهران و مناطق شمالی و شمال غرب ایران مصطلح است، هنگامی به‌کار می‌رود که شخصی سرزده وارد شود و مطلب کم اهمیتی را بدون تمهید مقدمه و...
دنباله‌ی نوشته