داستان کوتاه هم خدا را می‌خواهد، هم خرما را

داستان کوتاه هم خدا را می‌خواهد، هم خرما را
در عصر جاهلیت که مردم بت‌پرست بودند، هر کدام بتی می‌ساختند و آن را عبادت می‌کردند. برخی از این بت‌ها از جنس سنگ و گل بود و برخی از چیزهای دیگر، اما در این میان مردی بود که نخلستان بزرگی داشت.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه علی بهونه گیر

داستان کوتاه علی بهونه گیر
در گذشته در شهری امام‌زاده‌ای بود که مردم برای زیارت به آن‌جا می‌رفتند. روزی زن جوانی که برای زیارت به آن‌جا رفته بود، متوجه سه زن بینی بریده شد که در آن‌جا نشسته بودند و درد دل می‌کردند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه هنوز زرده را بالا نکشیده قدقد می‌کند

داستان کوتاه هنوز زرده را بالا نکشیده قدقد می‌کند
در گذشته مردی جوان با مادرش زندگی می‌کرد. جوان هرگز به فکر زندگی و آینده‌اش نبود و همین امر مادر را نگران می‌کرد. طوری که هر روز با دیدن پسرش به وی پند می‌داد و از او می‌خواست...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه کره را روغن کردن

داستان کوتاه کره را روغن کردن
در یکی از آبادی‌های بروجرد اربابی بوده خیلی ظالم و سخت‌گیر. یک روز حکم می‌کند رعیت‌‌ها جفتی دو من کره برای سر سلامتی او بیاورند. رعیت‌‌ها هم چیزی نداشتند. هر چه فکر می‌کنند چه کنند...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه از گوشتش نمی‌خورم، از آبش به من بدهید

داستان کوتاه از گوشتش نمی‌خورم، از آبش به من بدهید
در روزگاران گذشته چند دوره‌گرد با یکدیگر دوست بودند. این دوره‌گردها هر کاری انجام می‌دادند تا روزگار بگذرانند، آن‌ها گاهی راهزنی می‌کردند، گاهی مال کسی را مفت از چنگش درمی‌آوردند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه اهل بخیه

داستان کوتاه اهل بخیه
در گذشته پالان‌دوزی پیر در شهری زندگی می‌کرد. وی بسیار کار می‌کرد، اما نمی‌توانست پول زیادی به‌دست آورد و از این بابت غمگین بود و غصه می‌خورد. روزی از روزها بازرگانی از شهری دور به خانه‌ی پالان‌دوز آمد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه سنگ مفت، گنجشک مفت

داستان کوتاه سنگ مفت، گنجشک مفت
در گذشته‌های دور، زن و شوهری سالیان سال در کنار هم زندگی می‌کردند تا پیر شدند. بچه‌های آن‌ها ازدواج کرده و از پیش آن‌ها رفته بودند و به همین دلیل آن دو کاملا تنها بودند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه چو فردا شود، فکر فردا کنیم

داستان کوتاه چو فردا شود، فکر فردا کنیم
برخلاف خیلی‌ها که برای این ضرب المثل معنای منفی ذکر می‌کنند و اعتقاد دارند که این ضرب المثل چون معنای دوراندیشی نمی‌دهد، یک ضرب المثل منفی است، در فرهنگ عامه این ضرب المثل اصلا معنای منفی ندارد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه مفرداتش خوب است، ولی مرده‌شوی ترکیبش را ببرد

داستان کوتاه مفرداتش خوب است، ولی مرده‌شوی ترکیبش را ببرد
«حاجی محمد ابراهیم کرباسی کاخکی» که بعضی از نویسندگان حرف «ر» را تبدیل به «لام» کرده، وی را کلباسی گفته‌اند، از بزرگ‌ترین علما و زهاد قرن دوازدهم هجری است که در زهد و تقوی و احتیاط معروفیت تمام داشت.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه به هزار و یک دلیل

داستان کوتاه به هزار و یک دلیل
روزی بود، روزگاری بود. در آن روزگار، توی همه‌ی خانه‌ها ساعت و رادیو و تلویزیون نبود که مردم هر وقت دل‌شان خواست، بفهمند ساعت چند است. ماه رمضان که می‌شد، نبودن ساعت و رادیو و تلویزیون بیشتر معلوم می‌شد.
دنباله‌ی نوشته