میگویند روزی عقربی به نزد قورباغهای که بر لب برکه نشسته بود میآید و از آن میخواهد که او را بر پشت خود سوار کرده و به خانهاش که در طرف دیگر برکه بود ببرد. قورباغه دوست داشت که این کار را بکند...
برای این ضرب المثل سه وجه تسمیه و ریشه نام بردهاند: وجه تسمیهی نخست مربوط به عالم موسیقی است. وجه تسمیهی دوم مربوط به سکهی نقرهای ته جیب است و وجه تسمیهی سوم مربوط به دست زدن به سیم فاز و هلاک شدن است.
مردی در صحرا شترش را گم کرد. او در جستجوی شترش بود تا به پسرک باهوشی رسید. از پسرک سراغ شترش را گرفت. پسر چند سوال از مرد پرسید. از او پرسید آیا یک چشم شتر کور بود؟
مردی در بازار شهری حجره داشت و آوازهی خساست و تنگ نظری او، ورد زبان مردم شهر بود، بهطوری که اگر کسی میخواست مردی را به خساست مثال بزند نام او را میآورد.
شتری از صاحب خود به شتری دیگر شکایت کرد که همواره بارهای گران بر پشت من میگذارد و مرا طاقت تحمل آن نیست. شتر پرسید: بار او چه چیز است که از حمل آن عاجزی؟ گفت: اغلب اوقات نمک است.
آقامحمدخان قاجار در دوران سلطنت خویش، دو بار به جنگ روسها و فتح گرجستان شتافت. بار اول در سال ۱۰۲۹ هجری قمری با شصت هزار سپاهی به گرجستان عزیمت کرد و هراکلیوس، فرماندار آنجا را...
در زمانهای دور، مردی در بازارچهی شهر حجرهای داشت و پارچه میفروخت. شاگرد او پسر خوب و مودبی بود ولیکن کمی خجالتی بود. مرد تاجر همسری کدبانو داشت که دستپخت خوبی داشت.
خر و اشتری به دور از آبادی بهطور آزادانه باهم زندگی میکردند. نیمهشبی در حال چریدن، حواسشان نبود که ناگهان وارد آبادی انسانها شدند. شتر چون متوجه خطر شد، رو به خر کرد و گفت...
در روزگاران گذشته، تاجری که با دادوستد در شهرهای مختلف ایران توانسته بود ثروت قابل توجهی را جمعآوری کند، تصمیم گرفت تجارتش را گسترش دهد و این بار کالاهای تجاری خود را توسط کشتی از آبها بگذراند.
شاه عباس کبیر یک روز گفت: خدا را شکر! همهی اصناف در مملکت ایران به نوایی رسیدهاند و هیچ کس نیست که بدون درآمد باشد. سپس خطاب به مشاوران خود گفت: همینطور است؟ همه سخن شاه را تایید کردند.