داستان کوتاه چگونگی ثروتمند شدن مرد میلیاردر

داستان کوتاه چگونگی ثروتمند شدن مرد میلیاردر
مرد میلیاردری در حال سخنرانی برای مردم بود. او خطاب به حضار گفت: از بین شما خانم‌ها و آقایان، آیا کسی هست که دوست داشته باشد جای من باشد، یعنی یک فرد پولدار و موفق؟
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه مشکل چاه آب روستا

داستان کوتاه مشکل چاه آب روستا
در زمان‌های دور، روستایی بود که فقط یک چاه آب آشامیدنی داشت. یک روز سگی به داخل چاه افتاد و مرد. آب چاه دیگر غیرقابل استفاده بود. روستاییان نگران شدند و پیش مرد خردمندی رفتند تا چاره‌ی کار را به آنان بگوید.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه اقتصاد مظفری

داستان کوتاه اقتصاد مظفری
در کتاب مظفرنامه چنین حکایت شده که در ایران گوشت از قرار هر کیلو دو ریال (قران) بوده. روزی قصابی‌های تهران خودسرانه گوشت را یک ریال گران کردند. مردم چون چنین دیدند عصبانی شدند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه سرهنگ ساندرس و پودر مرغ کنتاکی

داستان کوتاه سرهنگ ساندرس و پودر مرغ کنتاکی
سرهنگ ساندرس یک روز در منزل نشسته بود که در این میان نوه‌اش آمد و گفت: بابابزرگ این ماه برایم یک دوچرخه می‌خری؟ او نوه‌اش را خیلی دوست می‌داشت، گفت: حتما عزیزم.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه لیوان آب و مشکلات زندگی

داستان کوتاه لیوان آب و مشکلات زندگی
استادی در شروع کلاس درس، لیوانی پر از آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟ شاگردان جواب دادند: پنجاه گرم، صد گرم و...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه تعمیرکار کشتی و ضربه‌ی ده هزار دلاری

داستان کوتاه تعمیرکار کشتی و ضربه‌ی ده هزار دلاری
موتور کشتی بزرگی خراب شد. مهندسان زیادی تلاش کردند تا مشکل را حل کنند، اما هیچ‌کدام موفق نشدند! سرانجام صاحبان کشتی تصمیم گرفتند مردی را که سال‌ها تعمیرکار کشتی بود بیاورند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه بالا نرو خطرناکه

داستان کوتاه بالا نرو خطرناکه
سم، کارمند عادی یک شرکت کوچک است. روزی او به‌خاطر کارهای اضافه، بسیار دیر به ایستگاه اتوبوس رسید. او که بسیار خسته بود به خودش گفت: تا اتوبوس بیاید، کمی بخوابم.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه ماهی‌های قرمز

داستان کوتاه ماهی‌های قرمز
احد بلوموف رییس شعبه‌ی یکی از بانک‌های شهر دوشنبه برخلاف اکثر مردم شهر و حتی اعضای خانواده‌اش که از آمدن عید نوروز خوشحال بودند، خوشحال که نبود هیچ، کاملا هم ناراحت نشان می‌داد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه مرغابی هستید یا عقاب؟

داستان کوتاه مرغابی هستید یا عقاب؟
وقتی شما به شهر نیویورک سفر کنید، جالب‌ترین بخش سفر شما هنگامی است که پس از خروج از هواپیما و فرودگاه، قصد گرفتن یک تاکسی را داشته باشید. اگر یک تاکسی بیابید شانس به شما روی آورده است.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه احترام شیرینی‌فروش به مشتری فقیر

داستان کوتاه احترام شیرینی‌فروش به مشتری فقیر
در اوزاکا، شیرینی‌سرای بسیار مشهوری بود. شهرت او به‌خاطر شیرینی‌های خوشمزه‌ای بود که می‌پخت. مشتری‌های بسیار ثروتمندی به این مغازه می‌آمدند، چون قیمت شیرینی‌ها بسیار گران بود.
دنباله‌ی نوشته