داستان کوتاه برای ۲۵ دلار متشکرم

داستان کوتاه برای ۲۵ دلار متشکرم
یک باور را وارد شغل اولم کردم که مطمئنا مرا به دردسر می‌انداخت: همه باید مرا دوست داشته باشند. البته این باور دو اشتباه داشت؛ یک «همه» و دیگری «همیشه». وقتی شروع به فروشندگی کردم...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه ایده بهبود توپ‌های دریایی

داستان کوتاه ایده بهبود توپ‌های دریایی
در سال ۱۸۹۸ میلادی تیراندازی با توپ‌های دریایی بسیار ناکارآمد و بدنام بود. گزارش یک بررسی نشان می‌دهد که از ۹۵۰۰ شلیک تنها ۱۲۱ گلوله به هدف می‌خورد! (کمی بیش از یک درصد از شلیک‌ها!)
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه توانایی راستین

داستان کوتاه توانایی راستین
رامان یوگی، استاد مسلم هنر تیراندازی با کمان بود. روزی، محبوب‌ترین شاگردش را به دیدن هنرنمایی‌اش دعوت کرد. شاگردش بیش از صد بار این برنامه را دیده بود؛ اما تصمیم گرفت از دستور استادش اطاعت کند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه اسمارتیزهای قهوه‌ای

داستان کوتاه اسمارتیزهای قهوه‌ای
در سال‌های دهه‌ی ۱۹۸۰، یک گروه موسیقی که تعداد زیادی نمایش در سال اجرا می‌کرد، قراردادی با مفاد متعدد تنظیم کرده بود و برای عقد قرارداد با سالن‌های نمایش از آن استفاده می‌کرد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه وقتی همه کدخدا باشند، ده ویران می‌شود

داستان کوتاه وقتی همه کدخدا باشند، ده ویران می‌شود
روزی از روزها، پادشاهی با وزیر کاردانش به شکار رفته بود. شاه قصد داشت همراه وزیرش به دل کوه و دشت بزند تا آهو شکار کند. وزیرش با این‌که می‌دانست پادشاه تنبل آن‌قدر تند و زبل نیست که...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه دوست را چندان قوت مده که اگر روزی دشمن شود، بر تو دست یابد

داستان کوتاه دوست را چندان قوت مده که اگر روزی دشمن شود، بر تو دست یابد
آورده‌اند که در زمان‌های قدیم، کشتی‌گیر پیری زندگی می‌کرد که در فن کشتی‌گیری نام‌آور و بی‌نظیر بود. هیج کشتی‌گیری را یارای مقاومت در برابر او نبود. پشت پهلوان‌های نام‌دار زیادی را بر خاک نشانده بود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه چاق و لاغر

داستان کوتاه چاق و لاغر
دو دوست در ایستگاه راه‌آهن نیکولایوسکایا به هم رسیدند: یکی مردی چاق و دیگری مردی لاغر. از لب‌های چرب مرد چاق که مثل گیلاس‌های رسیده برق می‌زد، پیدا بود که به‌تازگی در رستوران ایستگاه...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه چقدر شايسته‌ايم

داستان کوتاه چقدر شايسته‌ايم
پسر کوچکی وارد داروخانه شد. کارتن جوش شیرین کوچکی را به سمت تلفن هل داد و روی آن رفت تا دستش به دکمه‌های تلفن برسد و شروع به گرفتن شماره‌ای هفت رقمی کرد. مسئول داروخانه متوجه پسر بود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه واردات قورباغه

داستان کوتاه واردات قورباغه
روزی کشور انگلستان اقدام به واردات قورباغه می‌کند و یک شرکت جهان سومی هم هزار عدد قورباغه به آن کشور می‌فرستد. در فرودگاه نماینده‌ی شرکت انگلیسی مشاهده می‌کند که درب جعبه‌ی حاوی قورباغه‌ها باز است.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه اهمیت تمرکز

داستان کوتاه اهمیت تمرکز
آنتونی رابینز در مورد اهمیت تمرکز، خاطره‌ی زیبایی را بیان می‌کند که با هم آن را می‌خوانیم: من یکبار در کلاس مربوط به مسابقات اتومبیلرانی شرکت کردم. اولین اصل اساسی که در آن‌جا به من یاد دادند...
دنباله‌ی نوشته