پس از شاه عباس دوم صفوی، پسر بزرگش شاه سلیمان بر تخت سلطنت نشست. وی وزیر توانمند و کاردانی به نام شیخ علیخان زنگنه داشت که فرمانروای حقیقی ایران بهشمار میرفت.
عبارت مثلی قوش کریمخانی که بیشتر در جنوب ایران و بین اهل ادب و تاریخ مصطلح است، هنگامی مورد استفاده و استناد قرار میگیرد که دستگاهی زحمت و هزینهی نگاهداریش زاید بر سود و فایدهی آن باشد.
وقتی کریمخان در کوههای غرب در جنگ با آزادخان از ناحیهی پا مجروح شد، خود را به اشترینان رساند و به خانهای پناه برد. صاحب خانه ملامحمدجعفر نامی بود و خواست او را براند.
در شهر خوی زن ثروتمند و تیزفکری بهنام «شوکت» در زمان کریم خان زند زندگی میکرد. انگشتر الماس بسیار گرانقیمتی ارث پدر داشت، که نیاز به فروش آن پیدا کرد. در شهر جار زدند ولی کسی را سرمایهی خرید آن نبود.
مردی به دربار خان زند میرود و با ناله و فریاد میخواهد تا کریم خان را ملاقات کند. سربازان مانع ورودش میشوند. خان زند در حال کشیدن قلیان ناله و فریاد مرد را میشنود و میپرسد ماجرا چیست؟
کریم خان زند هر روز صبح برای دادخواهی ستمدیدگان مینشست تا به شکایت مردم رسیدگی کند. روزی مرد حیلهگری پیش او آمد. همین که به حضور او رسید چنان اشک از دیده فرو ریخت...