چارلی چاپلین میگوید وقتی بچه بودم کنار مادرم میخوابیدم و هرشب یک آرزو میکردم! مثلا آرزو میکردم برایم اسباب بازی بخرد؛ میگفت: میخرم به شرط اینکه بخوابی...! یا آرزو میکردم برم بزرگترین شهربازیِ دنیا.
زیر چادر، تیشرت آستینکوتاه و شلوار سیاه میپوشید. موهاش، بلند و شانهخورده تا گودی کمرش بود و از مژههاش انگار واکس مشکی میچکید. من، تازه رفته بودم ساندویچی داییم؛ شاگردی.
مقدس اردبیلی به حمام رفت و دید حمامی دارد در خلوت خود میگوید: خدایا شکرت که شاه نشدیم، خدایا شکرت که وزیر نشدیم، خدایا شکرت که مقدس اردبیلی نشدیم. مقدس اردبیلی پرسید...
خانم جان میگفت قدیما زمستوناش مثل الان نبود، وقتی برف میومد چند روز پشت هم میبارید و میبارید. گاهی صبح که میشد درِ حیاط از برفی که پشتش بود باز نمیشد. خلاصه یه شب برامون مهمون اومد.
شیخ شبلی رحمه الله علیه عارف بزرگ، روزی با مریدانش خسته و رنجور، به مسجدی رسید، داخل شد. وضویی ساخت و دو رکعت نماز خواند. سپس به گوشهای رفت تا قدری بیاساید.
ضحاک عرب بود و پایتخت او بیتالمقدس، ولی بر ایران زمین سلطه داشت. شیطان در هیات یک آشپز به استخدام دربار درمیآید و برای نخستین بار به ضحاک گوشت میخوراند.
آخرین سال دانشگاه بود که جوزف، آن دخترک زیباروی رشتهی پزشکی را در راهروی منتهی به رستوران دانشگاه دید و آن نگاه معصوم و آن دندانهای درخشان، کاری با قلب و روح جوزف کرد...
هاتفی خرجردی یا هاتفی جامی شاعر ایرانی اواخر روزگار تیموری و اوایل دورهی صفویه است. او پسر خواهر شاعر ایرانی عبدالرحمن جامی بود. بنا به نوشتهی استاد خلیل الله خلیلی او هنگامی که میخواسته...
مرد ثروتمندی ماشین آخرین مدل خود را مقابل مغازهی قصابی پارک کرد و نیم کیلو گوشت خرید. قبل از اینکه مرد ثروتمند مغازه را ترک کند، مرد دیگری با لباسهای کهنه از یک تویوتای مستهلک مدل قدیمی پیاده شد.
الان ۶ ماهه مدرک دکترا رو گرفتم با معدل ۱۷ از دانشگاه تهران. بههرحال ۶ ماهه دنبال کار میگردم. روزهایی بوده که سه تا مصاحبه کاری داشتم. اتفاقا دیروز برای شغل رانندگی تاکسی باید مصاحبه میشدم.