داستان کوتاه پسرک شطرنج‌باز و راهب صومعه

داستان کوتاه پسرک شطرنج‌باز و راهب صومعه
پسرکی به رئیس صومعه گفت: دلم می‌خواهد راهب بشوم، اما در زندگی هیچ چیز یاد نگرفته‌ام. پدرم فقط به من شطرنج یاد داده است که هیچ تاثیری در روشنایی باطن من ندارد. بعضی می‌گویند این بازی‌ها گناه است.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه آبراهام لینکلن و خلاقیت

داستان کوتاه آبراهام لینکلن و خلاقیت
آبراهام لینکلن پسر یک کفاش بود و رئیس‌جمهور آمریکا شد. طبعا همه‌ی اشراف‌زادگان سخت برآشفتند و آزرده و خشمگین شدند، و تصادفی نبود که به زودی آبراهام مورد سوء قصد قرار گرفت.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه یک آدم چقدر زمین می‌خواهد

داستان کوتاه یک آدم چقدر زمین می‌خواهد
سال‌ها قبل، بیشتر مردم کشور روسیه خیلی فقیر بودند، عده‌ی زیادی از آن‌ها با بیچارگی زندگی می‌کردند. گروهی از این آدم‌های فقیر دهقان بودند. از صبح تا شب در مزرعه کار می‌کردند و جان می‌کندند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه کار خوبه خدا درست کنه، سلطان محمود خر کیه

داستان کوتاه کار خوبه خدا درست کنه، سلطان محمود خر کیه
گویند که در دو طرف درب ورودی کاخ سلطان محمود غزنوی، دو مستمند نشسته بودند. یکی چاپلوس بود و هر کس که رد می‌شد، از وزیر و وکیل و سلطان با چرب‌زبانی چیزی کاسب می‌شد؛ اما دیگری ساکت بود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه فلک همیشه به کام یکی نمی‌گردد

داستان کوتاه فلک همیشه به کام یکی نمی‌گردد
در گذشته بازرگانی ثروتمند در خانه‌ای بزرگ زندگی می‌کرد. روزی از روزها که بازرگان در حیاط خانه‌اش نشسته بود، صدای غلام ویژه‌ی خود را شنید که با ناله می‌گفت: قربان بدبخت شدیم.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه یک فوت و یک صبر

داستان کوتاه یک فوت و یک صبر
در گذشته مردی تهیدست با خانواده‌اش زندگی می‌کرد. مرد آن‌قدر فقیر بود که به جز نان و مقداری ماست، غذای دیگری نداشتند. حتی گاهی همان را هم نداشتند و شب‌ها با شکم گرسنه می‌خوابیدند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه تری فاکس ورزشکار کانادایی

داستان کوتاه تری فاکس ورزشکار کانادایی
تری فاکس یک ورزشکار کانادایی بود که پس از موفقیت‌های متعدد در عرصه‌ی ورزش دانشگاهی برای پیوستن به جمع حرفه‌ای‌ها خود را آماده می‌کرد. روزی تری به‌خاطر پا درد شدید به پزشک مراجعه کرد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه قدرت بسیار عجیب عشق

داستان کوتاه قدرت بسیار عجیب عشق
ماجرا به مردی به‌نام جانگ یوهوا برمی‌گردد که همسرش از سال ۲۰۰۰ میلادی طی حادثه‌ای به کما می‌رود، اما این مرد کشاورز چینی با تلاش‌های مستمر خود همسرش را که سال‌ها در اغما بود و...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه از کاه، کوه نسازیم

داستان کوتاه از کاه، کوه نسازیم
زن و شوهری می‌خواستند به دیدار دوستی بروند که در چند کیلومتری خانه‌ی آن‌ها زندگی می‌کرد. در راه به یاد آوردند، باید از پلی قدیمی بگذرند که ایمن به‌نظر نمی‌رسید. با یادآوری این موضوع...
دنباله‌ی نوشته