داستان کوتاه قاطر پیر و کار گروهی

داستان کوتاه قاطر پیر و کار گروهی
باران به‌شدت می‌بارید و مرد در حالی که ماشین خود را در جاده پیش می‌راند، ناگهان تعادل اتومبیل به‌هم خورد و از نرده‌های کنار جاده به سمت خارج منحرف شد. از حسن امر، ماشین صدمه‌ای ندید.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه امید به زندگی و مرد نحیف و اسب نحیف‌تر

داستان کوتاه امید به زندگی و مرد نحیف و اسب نحیف‌تر
اسبی به بیماری گرفتار آمد و پشت دروازه‌ی شهر بیفتاد. صاحب اسب او را رها کرده و به داخل شهر شد. مردم به او گفتند اسبت از چه بابت به این روزگار پُرنکبت بیفتاد. مرد گفت: از آن‌جایی که...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه پادشاه ایران فرورتیش و ارزش نان

داستان کوتاه پادشاه ایران فرورتیش و ارزش نان
نیمروز بود کشاورز و خانواده‌اش برای ناهار خود را آماده می‌کردند. یکی از فرزندان گفت در کنار رودخانه هزاران سرباز اردو زده‌اند. چادری سفیدرنگ هم در آن‌جا بود که فکر می‌کنم پادشاه ایران در میان آنان باشد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه شعرهای بی‌معنی حسین مشرف اصفهانی

داستان کوتاه شعرهای بی‌معنی حسین مشرف اصفهانی
میرزا حسین مُشرِف اصفهانی، شاعری ظریف و شوخ طبع بوده که در روزگار صفویه زندگی می‌کرده است. او مباشر معاملات دیوانی بوده و چون طبع شوخی داشته به گفتن اشعار مهمل و بی‌معنی شهرت یافته بود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه راز دل، معامله با نوکیسه و رفاقت با کم عقل

داستان کوتاه راز دل، معامله با نوکیسه و رفاقت با کم عقل
پدری به پسرش وصیت کرد که در عمرت این سه کار را نکن: راز دل به زن مگو، با نوکیسه (آدم تازه به‌دوران رسیده) معامله نکن و با آدم کم‌عقل رفیق نشو. بعد از این که پدر از دنیا رفت...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه درخواست طلاق و بغل کردن همسر

داستان کوتاه درخواست طلاق و بغل کردن همسر
وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده می کرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب می‌دیدم.
دنباله‌ی نوشته