داستان کوتاه مشکل چاه آب روستا

داستان کوتاه مشکل چاه آب روستا
در زمان‌های دور، روستایی بود که فقط یک چاه آب آشامیدنی داشت. یک روز سگی به داخل چاه افتاد و مرد. آب چاه دیگر غیرقابل استفاده بود. روستاییان نگران شدند و پیش مرد خردمندی رفتند تا چاره‌ی کار را به آنان بگوید.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه یا این یا باز هم این

داستان کوتاه یا این یا باز هم این
شیوانا از راهی می‌گذشت. پسر جوانی را دید با قیافه‌ای خاک‌آلوده و افسرده که آهسته قدم برمی‌داشت و گه‌گاه رو به آسمان می‌کرد و آه می‌کشید. شیوانا کنار جوان آمد و از او پرسید: غمگین بودن حالت خوبی نیست.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه آرامش سنگ یا آرامش برگ

داستان کوتاه آرامش سنگ یا آرامش برگ
مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود. استادی از آن‌جا می‌گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست. مرد جوان وقتی استاد را دید، بی‌اختیار گفت: عجیب آشفته‌ام.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه کجا را نگاه می‌کنید

داستان کوتاه کجا را نگاه می‌کنید
در یک روز سرد زمستانی، مدیر مدرسه بچه‌ها را به صف کرد و گفت: بچه‌ها، آیا موافقید یک مسابقه برگزار کنیم؟ تمام بچه‌ها با خوشحالی قبول کردند. پس از انتخاب چند شرکت‌کننده، مدیر از آن‌ها خواست...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه عدم خشونت در تربیت فرزندان

داستان کوتاه عدم خشونت در تربیت فرزندان
دکتر آرون گاندی، نوه‌ی مهاتما گاندی و موسس موسسه‌ی ام کی گاندی برای عدم خشونت، داستان زیر را به عنوان نمونه‌ای از اثر عدم خشونت والدین در تربیت فرزند بیان می‌کند، اما من به سخن پدرش توجه کرده‌ام.
دنباله‌ی نوشته