ضرب‌المثل‌های فارسی: حرف م

ضرب‌المثل‌های فارسی: حرف م

در این بخش از مجله‌ی اینترنتی روز تازه، برگزیده‌ای از ضرب‌المثل‌های فارسی با «حرف م» را می‌خوانید.

 

ما از خیک دست برداشته‌ایم، خیک از ما دست بر نمی‌دارد. (یا ما پوستین را ول کردیم، پوستین ما را ول نمی‌کند.) (معنی: این ضرب المثل درباره‌ی کسانی به‌کار برده می‌شود که خودشان را درگیر از میان برداشتن سختی و گرفتاری‌ای کنند و پس از آن گرفتار آن سختی و گرفتاری شوند. همچنین اگر کسی به امید سودی در کاری دخالت کند و در آن گرفتار شود و اگر کسی به او پند دهد که از خیر این کار بگذر، برای دفاع از خودش این مثل را به‌کار می‌برد. (داستان کوتاه ما از خیک دست برداشته‌ایم، خیک از ما دست بر نمی‌دارد))
ما این ور جوی، تو اون ور جوی، فحش بده فحش بستون، پیراهن یکی شانزده تومنه.
ما را باش که از بز دنبه می‌خواهیم.
ما رو باش که رو دیوارِ کی یادگاری می‌نویسیم.
ما صد نفر بودیم تنها، اون‌ها سه نفر بودند همراه.
ما که خوردیم اما نگی یارو خر بود، سیرابیت نپخته بود.
ما که در جهنم هستیم، یک پله پایین‌تر.
ما که رسوای جهانیم غم عالم پشمه.
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون - او به مطلب‌ها رسید و ما هنوز آواره‌ایم.
ما هم تون را می‌تابیم، هم بوق را می‌زنیم.
مادر را ببین، دختر را بگیر.
مادر را دل سوزد، دایه را دامن.
مادر که نباشه باید با زن بابا ساخت.
مادرزن خرم کرده، توبره بر سرم کرده.
مادرزنت دوستت داره.
مادرمرده را شیون میاموز.
مار از پونه بدش میاد، دم لونه‌اش سبز می‌شود.
مار پوست خودش را رها می‌کند، اما خوی خودش را رها نمی‌کند.
مار تا راست نشه، به سوراخ نمی‌ره.
مار تا مار نخورد اژدها کی شود؟
مار خورده افعی شده.
مار در آستین پروراندن.
(معنی: کسی را یاری کردن و از او بدی دیدن. مهربانی به آدم‌های زیان رساننده. آدم پیمان‌شکن یا نمک‌نشناس یا دشمن خطرناکی را ناآگاهانه پروراندن و به او مهربانی و رسیدگی کردن.)
مار را با دست غیر باید گرفت.
مار هر کجا کج رفت، توی لانه‌ی خودش راست می‌رود.
مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد.
(معنی: این ضرب المثل برای کسی به‌کار برده می‌شود که پیشامدی ناگوار بر سرش آمده و تجربه‌ی تلخی از چیزی دارد و درباره‌ی آن بدگمان و هشیار شده است. کسی که از چیزی زیان دیده، برای همیشه از آن چیز، ترس و هراس دارد. در گذشته خانه‌ها امنیت و روشنایی درستی نداشتند و جانورانی همچون مار و موش به درون آن‌ها راه پیدا می‌کردند. آدم‌ها نیز در تاریک و روشنای خانه، نمی‌توانستند از دور به ناهمسانی ریسمان و مار پی ببرند و می‌ترسیدند. اگر کسی هم دچار مارگزیدگی می‌شد، دیدن هر چیزی از دور که همانند مار بود، حتی ریسمان زمینه‌ساز یادآوری آن رویداد می‌شد و او را دچار ترس و هراس می‌کرد.)
مارگیر را آخرش مار می‌کشه.
ماست را که خوردی، کاسه‌شو زیر سرت بزار.
ماست مالی کردن.
(معنی: پوشاندن حقیقتی که شاید پدیدآورنده‌ی خشم یا اختلاف میان چند نفر شود، را ماست‌مالی کردن گویند. گاهی برای جلوگیری از درگیری و اختلاف درباره‌ی چالشی، سر و ته آن را به‌هم آورده و ظاهر کار را به‌گونه‌ای درست می‌کنیم که بدون کمبود و کاستی به چشم بیاید. این‌جاست که رخداد را ماست‌مالی کرده‌ایم. (داستان کوتاه ماست‌مالی کردن))
ماست نیستی که انگشتت بزنند.
ماست‌ها را کیسه کردند. (یا ماست‌ها را کیسه کردن)
(معنی: این ضرب المثل زمانی به‌کار برده می‌شود که خشم کسی، پدیدآورنده‌ی ترس در دل دیگری شود، به‌گونه‌ای که وی از سر ترس، از کار نادرستی که انجام می‌داده، دست بردارد. این ضرب المثل کنایه از جا خوردن، ترسیدن و حساب کار خود را کردن است. (داستان کوتاه ماست‌ها را کیسه کردن))
ماستی که ترش است از تغارش پیداست. (معنی: چیزی که کم‌ارزش و بی‌کیفیت است، از نمای آن پیداست، هرچند آن را پنهان کنند. همان‌گونه که اگر چیزی آغازش بد و بی‌کیفیت باشد، امیدی به بهبود کیفیت آن نیست، ماستی هم که ترش و بی‌ارزش باشد، از همان ظرفش پیداست و نیازی به پنهان کردن آن نیست. (تغار ظرفی گلی و سفالی است.))
ماشین مشدی ممدلی، نه بوق داره نه صندلی. (معنی: این مثل نام ترانه‌ای است که هرگاه مردم ماشین فرسوده‌ای می‌بینند، زیر لب آن را زمزمه می‌کنند. (داستان کوتاه ماشین مشدی ممدلی، نه بوق داره نه صندلی))
مال است نه جان است که آسان بتوان داد.
مال بد بیخ ریش صاحبش.
مال به یک جا می‌رود، ایمان به هزار جا.
مال خودت را محکم نگه‌دار، همسایه را دزد نکن.
مال خودم مال خودم، مال مردمم مال خودم.
مال دنیا وبال آخرت است.
مال ما بالای گل مناره، مال مردم زیر تغاره.
مال مفت صرافی ندارد.
مال مفت و دل بی‌رحم.
مال ممسک، میراث ظالم است.
مال همه ماله، مال من بیت‌الماله.
مالت را خار کن، خودت را عزیز کن.
ماما آورده را مرده‌شور می‌بره.
ماما که دو تا شد، سر بچه کج در میاد.
مأمور است و معذور.
ماه درخشنده چو پنهان شود - شب‌پره بازیگر میدان شود.
ماه همیشه زیر ابر پنهان نمی‌ماند.
ماهی از سر گنده گردد، نی ز دم. (نفس اول راند بر نفس دوم - ماهی از سر گَنده باشد نِی زِ دُم (مولانا))
(معنی: آب از سرچشمه گل‌آلود می‌شود. فساد در خانواده یا هر سازمانی از بالا آغاز می‌شود. با نگاهی به فرهنگ ترکی حاکم بر زمان زندگی مولانا، به گمان فراوان وی این بیت را از ضرب المثلی ترکی و از دوران عثمانی‌ها برگرفته باشد.)
ماهی به دمش رسیده. (معنی: کار به مراحل پایانی خود رسیده است. زمان کار یا چیزی سر آمده است.)
ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است.
ماهی ماهی رو می‌خورد، ماهی‌خوار هر دو را.
ماهی و ماست؟ عزرائیل می‌گه بازم تقصیر ماست؟
مبارک خوشگل بود، آبله هم در آورد.
مته به خشخاش گذاشتن.
مثقال نمکه خروار هم نمکه.
مثل انار ترکیدن.
مثل این‌که آب سرد روی سرم ریختند.
مثل آب اماله.
مثل آب و روغن.
مثل آبی که روی آتش ریزند.
مثل آتش و پنبه.
مثل آستین رنگرز.
مثل بچه‌ی آدم.
مثل برج زهرمار.
(معنی: این اصطلاح برای کسی به‌کار برده می‌شود که بسیار اخمو و ترشروست و با شنیدن هر سخنی واکنش تند و پرخاشگرانه‌ای از خود نشان می‌دهد، همانند ماری که می‌خواهد نیش بزند و زهر خود را بریزد. در میان برج‌های فلکی برجی به‌نام زهرمار نیست؛ ولی هرگاه کسی بسیار خشمگین می‌شود، به ریشخند می‌گویند انگار برج زهرمار است.)
مثل بید لرزیدن.
مثل پنجه‌ی آفتاب.
مثل ترقه پریدن.
مثل جن بو داده.
مثل جن و بسم‌الله.
مثل خر در گل واماندن.
مثل سگ پشیمان است. (یا مثل سگ پشیمونه.)
(معنی: این ضرب المثل زمانی به‌کار برده می‌شود که کسی از روی ناآگاهی، ساده‌انگاری یا آزمندی، از کار خود سخت پشیمان شود. (داستان کوتاه مثل سگ پشیمان است))
مثل سگ ترسیدن.
مثل سگ قحط و انبان آرد.
مثل سگ و گربه به هم پریدن.
مثل سیبی که از وسط نصف کرده باشند.
مثل عنق منکسره.
مثل قالی کرمانه.
مثل کبک سرش را زیر برف کرده.
مثل کلاه قجرها نه آستر دارد نه رویه.
مثل کنیز ملا باقر.
مثل گدای سامره.
مثل مار خوش خط و خال.
مثل مرغ سرکنده.
مثل موش آب کشیده.
مثل یخ وا رفتن.
محل سگ نگذاشتن.
مخ جوش آوردن.
مدینه گفتی و کردی کبابم.
مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان.
(معنی: از تو هیچ خیری به ما نخواهد رسید، پس دست کم برای‌مان دردسر درست نکن. اگر سودی نمی‌رسانی، دست کم زیان هم نرسان. (داستان کوتاه مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان))
مرد اگر دارد هنر گو پاره باشد آستینش.
مرد آنست که در کشاکش دهر - سنگ زیرین آسیا باشد. (سعدی)
مرد چهل ساله تازه اول چلچلیشه.
مرد خردمند هنر پیشه را - عمر دو بایست در این روزگار - تا به یکی تجربه آموختن - با دگری تجربه بردن به کار. (سعدی)
مرد دو زنه جاش تو مسجده.
مرد را باید دست به پشتش بزنی، خاک بلند بشه.
مرده را رو که بدی به کفن خودش می‌رینه.
مردی را پای دار می‌بردند، زنش می‌گفت: یه شلیته گلی برای من بیار.
مردی که نون نداره، این همه زبون نداره.
مرغ بی‌وقت خوان را باید سر برید.
مرغ زیرک که می‌رمید از دام - با همه زیرکی به دام افتاد.
(معنی: پرنده‌ی زیرک و باهوشی که همیشه خود را از دام‌ها دور نگاه می‌داشت، این بار با همه‌ی زیرکی و هوشیاری در دام افتاد. این ضرب المثل زمانی به‌کار می‌رود که کسی خود را زرنگ بداند، ولی سرانجام گرفتار شود.)
مرغ صحرا و سنگ بیابان است.
مرغ گرسنه ارزن در خواب می‌بینه.
مرغ همسایه غاز است.
(معنی: این ضرب المثل زمانی به‌کار برده می‌شود که کسی به داشته‌هایش احساس خوبی نداشته باشد و گمان کند داشته‌های دیگران بهتر و باارزش‌ترند. معنی ظاهری ضرب المثل مرغ همسایه غاز است، این است که اگر همسایه‌ی شما یک مرغ داشته باشد، آن اندازه آن مرغ را در اندیشه‌ی خود ارزشمند خواهید دید که با غاز برابری می‌کند! (داستان کوتاه مرغ همسایه غاز است))
مرغ یک پا دارد. (یا مرغش یک پا دارد.) (معنی: این ضرب المثل به کسی گفته می‌شود که برای کارهایش بهانه‌هایی نادرست می‌آورد و روی آن نیز پافشاری، یک‌دندگی و لج‌بازی می‌کند. (داستان کوتاه مرغش یک پا دارد))
مرغ هم تخم می‌کنه هم چلغوز.
مرغی را که در هواست نباید به سیخ کشید.
مرغی که انجیر می‌خوره نوکش کجه.
(معنی: از چهره و چگونگی رفتار کسی می‌شود پی برد که چه‌کاره است. به گمان برخی این ضرب المثل به نادرستی گفته می‌شود و درست آن «مرغی که نچیر می‌خوره نوکش کجه» درست است. نچیر به‌معنای گوشت است و پرندگان گوشتخواری همچون باز، شاهین و عقاب، نوکی خمیده دارند. آنان برای آن‌که بتوانند گوشت شکار را پاره کنند از نوک کج یا قلاب‌مانندشان بهره می‌برند. حال اگر گنجشکی مدعی باشد که گوشت می‌خورد، اگر به نوکش نگاه کنیم، پی می‌بریم که چه‌کاره است.)
مرغی که تخم طلا می‌کرد، مُرد. (معنی: هنگامی که ستمدیده‌ای تصمیم می‌گیرد دیگر مانند گذشته زیر بار نرفته و باج ندهد، این ضرب المثل را به‌کار می‌برد و می‌گوید: مرغی که تخم طلا می‌کرد، مُرد. (داستان کوتاه مرغی که تخم طلا می‌کرد، مرد))
مرگ برای من، گلابی برای بیمار.
مرگ به فقیر و غنی نگاه نمی‌کنه.
مرگ خر عروسی سگه.
مرگ خوبه اما برای همسایه.
مرگ می‌خواهی برو گیلان.
مرگ یک بار، شیون هم یک بار.
مروارید باشه، غلتون باشه، ارزون باشه.
مزد خرچرونی خرسواری‌ست.
مزد دست مهتر چس یابو است.
مزن بر سر ناتوان دست زور - که روزی به پایش در افتی چو مور. (سعدی)
مزن بی‌تامل به کاری تو دست.
مزه‌ی دهن کسی را چشیدن.
مژدگانی که گربه‌ی ما عابد شد.
(معنی: این ضرب المثل درباره‌ی کسانی به‌کار می‌رود که همه‌ی زندگانی خود را با فریبکاری گذرانده‌اند، ولی کوشش می‌کنند تا خود را عابد نشان دهند. (داستان کوتاه مژدگانی که گربه‌ی ما عابد شد))

مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آوَرَد.
مستی و راستی.
مسجد جای خوابیدن نیست.
مسجد گرم و گدا آسوده.
مسجد نساخته گدا درش ایستاده.
مسلمانان در گور و مسلمانی در کتاب.
مشت کسی باز شدن.
مشت نمونه‌ی خروار است.
(معنی: بخش کمی از هر چیز، می‌تواند بازگوکننده و نشان‌دهنده‌ی کیفیت کلی آن چیز باشد. برای شناخت کل یک چیز، بررسی بخشی از آن می‌تواند راهگشا باشد.)
مشتری آخر شب، خونش پای خودشه.
مُشک آن است که خود ببوید؛ نه آن‌که عطار بگوید.
مَشک خالی و پرهیز آب.
مشکلی نیست که آسان نشود - مرد باید که هراسان نشود.
مشو با ناکسان همدم که صحبت را اثر باشد.
معامله با خودی غصه دارد.
معامله‌ی نقد بوی مشک می‌ده.
معده‌ی لیز و آب هندوانه.
معرفت خر چیه؟ یا گوز یا جفتک.
معما چو حل گشت آسان شود.
مغز خر خوردن.
(معنی: این ضرب المثل برای کسی به‌کار می‌رود که درباره‌ی نکته‌ای آگاهی نداشته باشد یا از نکته‌ای روشن و آشکار سردرنیاورد یا دیر به آگاهی برسد. (داستان کوتاه مغز خر خوردن))
مفت باشه؛ کوفت باشه.
مفرداتش خوبه، اما مرده‌شور ترکیبشو ببره. (یا مفرداتش خوب است، ولی مرده‌شوی ترکیبش را ببرد.) 
(معنی: تک تک کارها به تنهایی خوب هستند، ولی همگی آن‌ها با هم حرام است و به درد نمی‌خورد. (داستان کوتاه مفرداتش خوب است، ولی مرده‌شوی ترکیبش را ببرد))
مگر سر آورده‌ای. (داستان کوتاه مگر سر آورده‌ای)
مگر دم آب گرفته‌ای.

مگس به فضله‌ش بشینه تا مورچه‌خورت دنبالش می‌دوه.
مگس پراندن.
مگسی شدن.
مگه سر آوردی؟
مگه سیب سرخ برای دست چلاق خوبه؟
مگه شش ماهه به دنیا آمدی؟
ملا شدن چه آسون، آدم شدن چه مشکل.
ملا نصرالدین صنار می‌گرفت سگ اخته می‌کرد، یک عباسی می‌داد می‌رفت حموم.
ممه را لولو بُرد.
من از بیگانگان هرگز ننالم - که با من هرچه کرد آن آشنا کرد. (حافظ)
من از تو پول خواستم، نه فتوا.
(معنی: هرگاه کسی با نیت یاری گرفتن، پیش کسی برود و آن کس به‌جای یاری، تنها سخن بگوید و پند دهد، این مثل به او گفته می‌شود. (داستان کوتاه من از تو پول خواستم، نه فتوا))
من این‌جا و خلیفه در بغداد.
من آستینم کهنه است.
من آنچه شرط بلاغ است با تو می‌گویم - تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال. (سعدی)
من تشنه و پیش من روان آب زلال. (مصرع نخست: زین نادره‌تر کجا بود هرگز حال.) (مولوی)
من مرده تو زنده.
من می‌گم انف، تو نگو انف، تو بگو انف.
من می‌گم خواجه‌ام، تو می‌گی چند تا بچه داری؟
من می‌گم نره، تو می‌گی بدوش.
(معنی: این ضرب المثل زمانی به‌کار می‌رود که نشدنی بودن انجام کاری را به‌درستی به کسی بگویند و او باز هم از روی نادانی یا زورگویی خواسته‌ی خودش را تکرار کند. (داستان کوتاه من می‌گم نره، تو می‌گی بدوش))
من نمی‌گویم سمندر باش یا پروانه باش - چون به فکر سوختن افتاده‌ای مردانه باش. (مرتضی قلیخان شاملو)
من نوکر حاکمم، نه نوکر بادنجان. (معنی: این ضرب المثل درباره‌ی کسانی به‌کار برده می‌شود که سخنان‌شان بر پایه‌ی شرایط زمانی یا مکانی دگرگون شود. آنان عضو حزب باد هستند، از هر سو که باد خوبی بوزد، به همان سو می‌روند و از هر سو که بوی کبابی ببویند، به همان سو گرایش پیدا می‌کنند. (داستان کوتاه من نوکر حاکمم، نه نوکر بادنجان))
منت مکش ار دوست بود حاتم طایی.
منتر کردن.
مو را از ماست کشیدن.
مو لای درزش نمی‌ره.
مورچه چیه که کله‌پاچش چی باشه.
موریانه همه چیز خونه را می‌خوره، جز غم صاحب‌خونه را.
موش تو سوراخ نمی‌رفت، جارو به دُمش می‌بست.
(معنی: گرفتاری و دردسر بیشتر برای خود آفریدن. برای از میان برداشتن سختی و دردسری کوچک، سختی و دردسری بزرگ‌تر درست کردن. این ضرب المثل زمانی کاربرد دارد که کسی دچار گرفتاری‌ای شود. سپس به‌جای آن‌که راه درستی در پیش گیرد، با راهی نادرست نه تنها گرفتاری‌اش را از میان بر ندارد، که آن را بیشتر و بزرگ‌تر کند. همچنین زمانی که کسی در جایی پذیرفته نمی‌شود، ولی معرف کس دیگری می‌شود این ضرب المثل به‌کار برده می‌شود. (داستان کوتاه موش تو سوراخ نمی‌رفت، جارو به دمش می‌بست))
موش به همبانه (انبار) کار ندارد، همبانه به موش کار دارد.
موش دواندن.
(معنی: کارشکنی کردن و زیان رساندن. از پیشرفت کار کسی جلوگیری گرفتن. در کار کسی دردسر و دشواری درست کردن.)
موش زنده بهتر از گربه‌ی مرده است.
موش موشک آسه بیا، آسه برو، که گربه شاخت نزنه.
موش و گربه بازی.
موش و گربه که با هم بسازند، دکان بقالی خراب می‌شود. (یا گربه و موش با هم ساختند، وای به حال بقال)
(معنی: این ضرب المثل زمانی کاربرد دارد که دو دشمن بخواهند در برابر یک دشمن با یکدیگر هم‌دست و هم‌پیمان شوند. (داستان کوتاه گربه و موش با هم ساختند، وای به حال بقال))
موقع رقص من هم می‌شه. (معنی: این ضرب المثل برای کسانی کاربرد دارد که با لج‌بازی، کاری انجام دهند که زمینه‌ساز رنج و آزار دیگران شود. (داستان کوتاه موقع رقص من هم می‌شه))
موهاش و تو آسیاب سفید نکرده.
موی بدن سیخ شدن.
موی کسی را آتش زدن.
مویی از خرس کندن غنیمت است.
مه فشاند نور و سگ عوعو کند - هرکسی بر طینت خود میتند. (مولوی)
مهتاب نرخ ماست را می‌شکند.
مهر درخشنده چو پنهان شود - شب‌پره بازیگر میدان شود.
مهرم حلال، جونم آزاد.
مهره‌ی مار دارد.
مهمان باید خنده‌رو باشد، اگر چه صاحب‌خانه خون گریه کند.
مهمان تا سه روز عزیز است.
مهمان که یکی شد، صاحب‌خانه گاو می‌کشد.
مهمون خر صاحب‌خونه است.
مهمون مهمون و نمی‌تونه ببینه، صاحب‌خونه هر دو را.
مهمون ناخوانده خرجش به گردن خودش است.
مهمون هر کی و در خونه هر چی.
می بخور، منبر بسوزان، مردم‌آزاری مکن.
می‌خواهی عزیز شوی یا دور شو یا کور.
میازار موری که دانه‌کش است - که جان دارد و جان شیرین خوش است. (سعدی)
(معنی: از آزار دادن کسی که ناتوان است و ابزار دفاع از خودش را ندارد باید پرهیز کرد. چه آدمی باشد یا مورچه‌ای بی‌آزار.)
میان حق و باطل چهار انگشت فاصله است.
میان دعوا نرخ تعیین می‌کند.
میان دعوا حلوا خیرات نمی‌کنند.
میان دو تن آتش افروختن - نه عقل است و خود در میان سوختن. (سعدی)
میان دو سنگ آرد خواستن.
میان دو کس جنگ چون آتش است - سخن‌چین بدبخت هیزم کش است. (سعدی)
میان ماه من تا ماه گردون - تفاوت از زمین تا آسمان است.
میراث خرس به کفتار می‌رسد.
میراث‌خوار بهتر از چشته‌خوره.
میمون هر چی زشت‌تره، بازیش بیشتره.
میوه را بخور و راجع به درخت سوال مکن.
میوه‌ی خوب نصیب شغال می‌شود.
میوه‌اش به هنده.
میهمان سخت عزیز است ولی همچو نفس - خفقان آرد (خفه می‌سازد) اگر آید و بیرون نرود.

 

گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۲ مشارکت کننده