داستان کوتاه خوشمزه‌ترین ساندویچ دنیا

داستان کوتاه خوشمزه‌ترین ساندویچ دنیا
آن‌طور که تابلوی اطلاعات پرواز نشان می‌داد، هواپیمای فردریک تاخیر داشت و تا ۳۰ دقیقه‌ی دیگر هم نمی‌رسید. برای همین یوتا به‌طرف مادر و دختر رفت و سعی کرد با آن‌ها صحبت کند تا زمان هم زودتر بگذرد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه کجای کارو اشتباه کرده بود

داستان کوتاه کجای کارو اشتباه کرده بود
فکرش حسابی مشغول بود، نمی‌دونست چرا این‌طوری شده، کجای کار اشتباه بود. برای بچه‌هاش هیچی کم نذاشته بود. خونه‌ی خوب، وسایل عالی، پول، معلم‌های خصوصی، ویلا، خلاصه همه چیز.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه انشای پسرک دبستانی درباره‌ی ازدواج

داستان کوتاه انشای پسرک دبستانی درباره‌ی ازدواج
موزو انشا: عزدواج! هر وقت من یک کار خوب می‌کنم، مامانم به من می‌گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می‌گیرم. تا به حال من پنج تا کار خوب کرده‌ام و مامانم قول پنج‌تایش را به من داده است.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه عروسی

داستان کوتاه عروسی
در ایستگاه کوچکی میان رم و ژن، رئیس قطار در کوپه‌ی ما را باز کرد و به کمک یک روغنکار دوده‌زده، پیرمرد یک چشمی را به تو کشید. همه هم‌صدا گفتند: «خیلی پیر است!» و نیشخندی زدند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه وصیت‌های پدری به پسرش

داستان کوتاه وصیت‌های پدری به پسرش
پدری هنگام مرگ به فرزندش گفت: فرزندم تو را سه وصیت دارم. امیدوارم به این سه وصیت من توجه کنی. اگر خواستی ملکی بفروشی، ابتدا دستی به سر و رویش بکش و بعد آن را بفروش!
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه شمع خاموش فرشته

داستان کوتاه شمع خاموش فرشته
مردی که همسرش را از دست داده بود، دختر سه ساله‌اش را بسیار دوست می‌داشت. دخترک به بیماری سختی مبتلا شد. پدر به هر دری زد تا کودک سلامتی‌اش را دوباره به‌دست آورد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه بیسکویت‌های سوخته

داستان کوتاه بیسکویت‌های سوخته
زمانی که من بچه بودم، مادرم علاقه داشت گهگاهی غذای ساده‌ی صبحانه را برای شب هم آماده کند. یک شب را خوب یادم مانده که مادرم پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی در سر کار، شام ساده‌ای مانند صبحانه تهیه کرده بود.
دنباله‌ی نوشته