داستان کوتاه معامله شوخی‌بردار نیست

داستان کوتاه معامله شوخی‌بردار نیست
خواهر روحانی در کلاس مدرسه مقابل دانش‌آموزان نوجوان، ایستاده بود. او در حالی که یک سکه‌ی یک دلاری نقره در دستش بود گفت: به دختر یا پسری که بتواند نام بزرگ‌ترین مردی را که در این دنیا زیسته است بگوید...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه قوز بالای قوز

داستان کوتاه قوز بالای قوز
می‌گویند فردی به‌خاطر قوزی که بر پشتش بود خیلی غصه می‌خورد. یک شب مهتابی از خواب بیدار شد. خیال کرد سحر شده، بلند شد رفت حمام. از سر آتشدان حمام که رد شد صدای ساز و آواز به گوشش خورد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه خانواده‌ی لاک‌پشت‌ها

داستان کوتاه خانواده‌ی لاک‌پشت‌ها
یک روز خانواده‌ی لاک‌پشت‌ها تصمیم گرفتند که به پیک‌نیک بروند. از آن‌جا که لاک‌پشت‌ها به‌صورت طبیعی در همه‌ی موارد یواش عمل می‌کنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه پرنده و سلیمان نبی

داستان کوتاه پرنده و سلیمان نبی
در عصر حضرت سلیمان نبی، پرنده‌ای برای نوشیدن آب به‌سمت برکه‌ای پرواز کرد، اما چند کودک را بر سر برکه دید. پس آن‌قدر انتظار کشید تا کودکان از آن برکه متفرق شدند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه انشا درباره‌ی فواید گاو بودن

داستان کوتاه انشا درباره‌ی فواید گاو بودن
بیایید یک لحظه فکر کنیم که ما گاویم. ببینیم چقدر گاو بودن فایده دارد. مثلا در مورد همین ازدواج که این همه الان دارند راجع به آن، برنامه‌ی هزار راه رفته و نرفته و برگشته درست می‌کنند.
دنباله‌ی نوشته