داستان کوتاه بهترین جشن تولد

داستان کوتاه بهترین جشن تولد
هرگز آن روز را که مادرم مجبورم کرد به جشن تولد دوستم بروم، فراموش نمی‌کنم. من در کلاس سوم خانم بلاک در ویرچیتای تگزاس بودم و آن روز دعوتنامه‌ی فقیرانه‌ای را که با دست نوشته شده بود، به خانه بردم.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه پدرخوانده

داستان کوتاه پدرخوانده
در یکی از شهرهای ایتالیا جوانی بود به نام آلفردو. آلفردو دکه‌ی کوچکی داشت که در آن عرق سگی می‌فروخت. او هر بطری عرق سگی را به قیمت دو لیره می‌فروخت. هزینه‌ی تولید عرق سگی چیزی حدود ۱/۸ لیره بود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه آهو در طویله‌ی خران

داستان کوتاه آهو در طویله‌ی خران
صیادی، یک آهوی زیبا را شکار کرد و او را به طویله‌ی خران انداخت. در آن طویله، گاو و خر بسیار بود. آهو از ترس و وحشت به این طرف و آن طرف می‌گریخت. هنگام شب مرد صیاد، کاه خشک جلو خران ریخت تا بخورند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه پاره آجر و مرد ثروتمند

داستان کوتاه پاره آجر و مرد ثروتمند
روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران‌قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می‌گذشت. ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان، یک پسر بچه پاره آجری به‌سمت او پرتاب کرد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه بهلول در محضر قاضی

داستان کوتاه بهلول در محضر قاضی
آورده‌اند که در شهر بغداد تاجری بود که به امانت‌داری و مروت و انصاف و مردم‌داری شهره‌ی شهرشده بود و بیشتر اجناس مطلوب آن زمان را از خارج وارد می‌نمود و با سود مختصری به مردم می‌فروخت.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه شیوانا و تاجر فریبکار

داستان کوتاه شیوانا و تاجر فریبکار
شیوانا در مدرسه مشغول تدریس بود. ناگهان یکی از تاجرهای دهکده سراسیمه وارد مدرسه شد و از شیوانا خواست تا مقداری پول برایش فراهم کند تا او تجارت نیمه‌کاره‌ی خود را کامل کند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه آلبرت اینشتین و راننده‌اش

داستان کوتاه آلبرت اینشتین و راننده‌اش
اینشتین برای رفتن به سخنرانی‌ها و تدریس در دانشگاه از راننده‌ی مورد اطمینان خود کمک می‌گرفت. راننده‌ی وی نه تنها ماشین او را هدایت می‌کرد بلکه همیشه در طول سخنرانی‌ها در میان شنوندگان حضور داشت.
دنباله‌ی نوشته