داستان کوتاه تلفن‌های شبانه

داستان کوتاه تلفن‌های شبانه
از لحظه‌ای که در یکی از اتاق‌های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه بی‌پایانی را ادامه می‌دادند. زن می‌خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می‌خواست او همان‌جا بماند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه عمو سبزی‌فروش

داستان کوتاه عمو سبزی‌فروش
داستانی که در زیر نقل می‌شود، مربوط به دانشجویان ایرانی است که دوران سلطنت احمدشاه قاجار برای تحصیل به آلمان رفته بودند و آقای دکتر جلال گنجی فرزند مرحوم سالار معتمد گنجی نیشابوری نقل کرده‌اند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه طلبه‌ی جوان و دختر فراری

داستان کوتاه طلبه‌ی جوان و دختر فراری
شب هنگام محمد باقر - طلبه‌ی جوان - در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد. در را بست و با انگشت به طلبه‌ی بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه صد رحمت به کفن دزد اولی

داستان کوتاه صد رحمت به کفن دزد اولی
مردی بود که از راه دزدیدن کفن مردگان و فروختن آن‌ها امرار معاش می‌کرد و هرکس که می‌مرد او شبش می‌رفت قبرش را می‌شکافت و کفنش را می‌دزدید. این مرد روزی حس کرد که تمام عمرش گذشته و پایش لب گور است.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه چرا وقتی عصبانی هستیم داد می‌زنیم

داستان کوتاه چرا وقتی عصبانی هستیم داد می‌زنیم
استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدای‌شان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه شرط ازدواج با دختر زیباروی کشاورز

داستان کوتاه شرط ازدواج با دختر زیباروی کشاورز
مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر زیباروی کشاورزی بود؛ نزد کشاورز رفت تا از او اجازه بگیرد. کشاورز براندازش کرد و گفت: پسر جان، برو در آن قطعه زمین بایست.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه پیرمرد کشاورز و پسر زندانی

داستان کوتاه پیرمرد کشاورز و پسر زندانی
پیرمردی تنها در مینه‌سوتا زندگی می‌کرد. او می‌خواست مزرعه‌ی سیب‌زمینی‌اش را شخم بزند، اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش که می‌توانست به او کمک کند در زندان بود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه شرط‌بندی پیرزن باهوش

داستان کوتاه شرط‌بندی پیرزن باهوش
یک روز خانم مسنی با یک کیف پر از پول به یکی از شعب بزرگ‌ترین بانک کانادا مراجعه نمود و حسابی با موجودی یک میلیون دلار افتتاح کرد. سپس به رئیس شعبه گفت به دلایلی مایل است شخصا مدیرعامل آن بانک را ملاقات کند.
دنباله‌ی نوشته