داستان کوتاه موقع رقص من هم می‌شه

۲۰ مرداد ۰۳ داستان کوتاه داستان‌های کوتاه ضرب المثل ، الهه رشمه ، علی اکبر دهخدا
داستان کوتاه موقع رقص من هم می‌شه
خر و اشتری به دور از آبادی به‌طور آزادانه باهم زندگی می‌کردند. نیمه‌شبی در حال چریدن، حواس‌شان نبود که ناگهان وارد آبادی انسان‌ها شدند. شتر چون متوجه خطر شد، رو به خر کرد و گفت...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید

۱۹ مرداد ۰۳ داستان کوتاه داستان‌های کوتاه ضرب المثل ، الهه رشمه ، سعدی
داستان کوتاه قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید
در روزگاران گذشته، تاجری که با دادوستد در شهرهای مختلف ایران توانسته بود ثروت قابل توجهی را جمع‌آوری کند، تصمیم گرفت تجارتش را گسترش دهد و این بار کالاهای تجاری خود را توسط کشتی از آب‌ها بگذراند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه زخم زبان بدتر از زخم شمشیر است

۱۷ مرداد ۰۳ داستان کوتاه داستان‌های کوتاه اجتماعی ، داستان‌های کوتاه ضرب المثل ، الهه رشمه
داستان کوتاه زخم زبان بدتر از زخم شمشیر است
در زمان قدیم مرد هیزم‌شکنی بود که با زنش در کنار جنگلی توی یک کلبه زندگی می‌کرد. مرد هیزم‌شکن هر روز تبرش را برمی‌داشت و به جنگل می‌رفت و هیزم جمع می‌کرد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه حساب به دینار بخشش به خروار

۱۶ مرداد ۰۳ داستان کوتاه داستان‌های کوتاه اجتماعی ، داستان‌های کوتاه ضرب المثل ، الهه رشمه
داستان کوتاه حساب به دینار بخشش به خروار
روزی روزگاری مرد تاجری بود که عده‌ای راهزن به کاروانش حمله کردند و کل دارایی و اموالش را بردند. مرد به سختی خود را به شهر بعدی رساند و چون در آن شهر هیچ آشنایی نداشت، به قهوه‌خانه‌ی شهر رفت.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه خیاط هم در کوزه افتاد

۱۵ مرداد ۰۳ داستان کوتاه داستان‌های کوتاه ضرب المثل ، الهه رشمه
داستان کوتاه خیاط هم در کوزه افتاد
در روزگار قدیم در شهر ری خیاطی بود که دکانش سر راه گورستان بود. وقتی کسی می‌مرد و او را به گورستان می‌بردند از جلوی دکان خیاط می‌گذشتند. یک روز خیاط فکر کرد که هر ماه تعداد مردگان را بشمارد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه کلاهش پس معرکه است

۱۵ مرداد ۰۳ داستان کوتاه داستان‌های کوتاه ضرب المثل ، الهه رشمه
داستان کوتاه کلاهش پس معرکه است
معرکه‌گیری به عنوان یکی از روش‌ها و ابزارهای رسانه‌ای برای سرگرمی و اطلاع‌رسانی تا زمان‌های نه چندان دور بسیار کاربرد داشته است. افرادی در نقش درویش، پهلوان یا شعبده‌باز در معابر عمومی سفره‌ای پهن می‌کردند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه دو قورت و نیمش هم باقیه

۱۴ مرداد ۰۳ داستان کوتاه داستان‌های کوتاه ضرب المثل ، الهه رشمه ، سلیمان پیامبر
داستان کوتاه دو قورت و نیمش هم باقیه
چون حضرت سلیمان بعد از مرگ پدرش داود به رسالت و پادشاهی رسید از خداوند خواست که همه‌ی جهان و موجودات آن و همه‌ی زمین و زمان و عناصر چهارگانه و جن و پری را بدو بخشد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه باد آورده را باد می‌برد

۱۴ مرداد ۰۳ داستان کوتاه داستان‌های کوتاه تاریخی ، داستان‌های کوتاه ضرب المثل ، الهه رشمه
داستان کوتاه باد آورده را باد می‌برد
در زمان پادشاهی خسرو پرویز، ایرانیان شهر اسکندریه در کشور مصر را محاصره کردند. رومیان در صدد نجات دادن ثروت شهر بر آمدند و آن را در چند کشتی نهادند. اما باد مخالف وزید و کشتی‌ها را به جانب ایرانیان راند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه قوز بالای قوز

۰۹ مرداد ۰۳ داستان کوتاه داستان‌های کوتاه ضرب المثل ، داستان‌های کوتاه طنز ، الهه رشمه
داستان کوتاه قوز بالای قوز
می‌گویند فردی به‌خاطر قوزی که بر پشتش بود خیلی غصه می‌خورد. یک شب مهتابی از خواب بیدار شد. خیال کرد سحر شده، بلند شد رفت حمام. از سر آتشدان حمام که رد شد صدای ساز و آواز به گوشش خورد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه حرف مرد یکی است

۰۱ مرداد ۰۳ داستان کوتاه داستان‌های کوتاه ضرب المثل ، داستان‌های کوتاه طنز ، الهه رشمه ، ملانصرالدین
داستان کوتاه حرف مرد یکی است
در زمان‌های قدیم مردم می‌گفتند که سن چهل سالگی، سن پختگی در رفتار و کردار و نهایت رشد عقلی، اجتماعی فرد است. در آن زمان چهل سالگی آن‌قدر اهمیت داشت که در بعضی از شهرها با این‌که جشن تولد مرسوم نبود.
دنباله‌ی نوشته