داستان کوتاه طوطی مدیر

داستان کوتاه طوطی مدیر
مردی به یک مغازه‌ی فروش حیوانات رفت و درخواست یک طوطی کرد. صاحب فروشگاه به سه طوطی خوش‌چهره اشاره کرد و گفت: طوطی سمت چپ ۵۰۰ دلار است. مشتری: چرا این طوطی این‌قدر گران است؟
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه چه کسی موثرتر هست، زن یا مرد

داستان کوتاه چه کسی موثرتر هست، زن یا مرد
توماس هیلر، مدیر اجرایی شرکت بیمه‌ی عمر ماساچوست (میو چوال) و همسرش در بزرگراهی بین ایالتی در حال رانندگی بودند که او متوجه شد بنزین اتومبیلش کم است. هیلر به خروجی بعدی پیچید و از بزرگراه خارج شد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه اشتباهی آبدارچی را خوردم

داستان کوتاه اشتباهی آبدارچی را خوردم
دو شیر از باغ وحشی می‌گریزند و هر کدام راهی را در پیش می‌گیرند. یکی از شیرها به یک پارک جنگلی پناه می‌برد، اما به محض آن‌که بر اثر فشار گرسنگی ره‌گذری را می‌خورد به دام می‌افتد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه ملانصرالدین و دانشمند

داستان کوتاه ملانصرالدین و دانشمند
روزی دانشمندی به شهر ملانصرالدین وارد می‌شود و می‌خواهد با دانشمند آن شهر گفتگویی داشته باشد. مردم، چون کسی را نداشتند، او را نزد ملانصرالدین می‌برند. آن دو رو به روی هم می‌نشینند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه باغ خدا، دست خدا، چوب خدا

داستان کوتاه باغ خدا، دست خدا، چوب خدا
مردی در یک باغ، درخت خرما را با شدت ‌تکان می‌داد و بر زمین می‌ریخت. صاحب باغ آمد و گفت ای مرد احمق! چرا این کار را می‌کنی؟ دزد گفت: چه اشکالی دارد؟ بنده‌ی خدا از باغ خدا خرمایی را بخورد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه اعترافات یک مجرد

داستان کوتاه اعترافات یک مجرد
چند سال پیش یک روز جلوی تلویزیون دراز کشیده بودم، فوتبال نگاه می‌کردم و تخمه می‌خوردم. ناگهان پدر، مادر و آبجی سرم هوار شدند و فریاد زدند که: ای عزب! بدبخت! بی‌عرضه! بی‌مسئولیت! پاشو برو زن بگیر.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه امتحان شفاهی فیزیک

داستان کوتاه امتحان شفاهی فیزیک
استاد سختگیر فیزیک اولین دانشجو را برای پرسش فرا می‌خواند و سوال را مطرح می‌کند. شما در قطاری نشسته‌اید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت حرکت می‌کند و ناگهان شما گرما زده شده‌اید، حالا چکار می‌کنید؟
دنباله‌ی نوشته