داستان کوتاه تست کردن آب غوره

داستان کوتاه تست کردن آب غوره
مسئول تست آب‌غوره و سرکه‌های یک کارخانه‌ی سرکه‌سازی می‌میرد. مدیر کارخانه دنبال یک مسئول تست دیگر می‌گردد تا او را استخدام کند. یک فرد مست با لباس ژنده و پاره برای گرفتن شغل درخواست می‌دهد!
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه شیوانا و مرد علاقه‌مند به پریدن

داستان کوتاه شیوانا و مرد علاقه‌مند به پریدن
مردی در دهکده‌ی شیوانا زندگی می‌کرد که علاقه‌ی شدیدی به پریدن داشت. او هر روز از ارتفاع پنج متری روی زمین می‌پرید و هیچ اتفاقی برای او نمی‌افتاد. او هرگاه می‌خواست از ارتفاع به‌سمت پایین بپرد...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه شیوانا و تهدید باغبان مدرسه

داستان کوتاه شیوانا و تهدید باغبان مدرسه
باغبان گوشه‌ی حیاط مدرسه نشسته و به نقطه‌ای خیره شده بود. آن‌قدر غمگین بود که شیوانا را که از مقابلش می‌گذشت ندید و حتی صدایش را که به او سلام کرد نشنید. شیوانا که کمتر باغبان را این‌گونه غمگین دیده بود...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه دوستانت را نزدیک خودت نگه‌دار و دشمنانت را نزدیکتر

داستان کوتاه دوستانت را نزدیک خودت نگه‌دار و دشمنانت را نزدیکتر
چرچیل سیاستمدار بزرگ در کتاب خاطرات خود می‌نویسد: زمانی که پسر بچه‌ای یازده ساله بودم، روزی سه نفر از بچه‌های قلدر مدرسه جلو من را گرفتند و کتک مفصلی به من زدند و پول من را هم به زور از من گرفتند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه شیوانا و مرد برنج فروش

داستان کوتاه شیوانا و مرد برنج فروش
مرد برنج‌فروشی بود که به درس‌های شیوانا بسیار علاقه داشت. اما به‌خاطر شغلی که داشت مجبور بود روزها در بازار مشغول کار باشد و شب‌ها نیز نزد خانواده برود. روزی این مرد نزد شیوانا آمد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه روزی حکمت آن را خواهید فهمید

داستان کوتاه روزی حکمت آن را خواهید فهمید
هر وقت بابام می‌دید لامپ اتاق یا پنکه روشنه و من بیرون اتاقم، می‌گفت: چرا اسراف؟ چرا هدر دادن انرژی؟ آب چکه می‌کرد، می‌گفت: اسراف حرامه. اتاقم که به‌هم ریخته بود، می‌گفت: تمیز و منظم باش.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه مشاور و چوپان

داستان کوتاه مشاور و چوپان
چوپانی مشغول چراندن گله‌ی گوسفندان خود در یک مرغزار دورافتاده بود. ناگهان سروکله‌ی یک اتومبیل جدید کروکی از میان گرد و غبار جاده‌های خاکی پیدا شد. راننده‌ی آن اتومبیل که یک مرد جوان بود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه قاطر پیر و کار گروهی

داستان کوتاه قاطر پیر و کار گروهی
باران به‌شدت می‌بارید و مرد در حالی که ماشین خود را در جاده پیش می‌راند، ناگهان تعادل اتومبیل به‌هم خورد و از نرده‌های کنار جاده به سمت خارج منحرف شد. از حسن امر، ماشین صدمه‌ای ندید.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه دزد راستین

داستان کوتاه دزد راستین
در یک دزدی بانک در شهر گوانگ‌ژو چین دزد فریاد کشید: «همه‌ی شما در بانک، حرکت نکنید. پول مال دولت است و زندگی به شما تعلق دارد.» همه در بانک به آرامی روی زمین دراز کشیدند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه زنانی که باعث موفقیت شرکت بنز شدند

داستان کوتاه زنانی که باعث موفقیت شرکت بنز شدند
صنعت خودروسازی جهان بدون شرکت بنز احتمالا راه دیگری را می‌پیمود و در وضعیت فعلی قرار نداشت و بنیانگذار شرکت بنز نیز احتمالا اگر مادر دیگری داشت، راه دیگری را پیموده بود.
دنباله‌ی نوشته