داستان کوتاه امتحان ریاضی

داستان کوتاه امتحان ریاضی
پرونده‌اش را زیر بغلش گذاشتند و بیرونش کردند. ناظم با رنگ قرمز و چهره‌ی برافروخته فریاد کشید: بهت گفته باشم، تو هیچی نمی‌شی، هیچی... مجتبی نگاهی به همکلاسی‌هایش انداخت.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه امیرکبیر و جهل مردم

داستان کوتاه امیرکبیر و جهل مردم
هنگامی که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیماری آبله جان باخته‌اند، امیر بی‌درنگ فرمان داد هر کسی که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه شیوانا و کاهن معبد

داستان کوتاه شیوانا و کاهن معبد
روزی پسربچه‌ای نزد شیوانا رفت و گفت: مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به‌خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بی‌گناهم را نجات دهید.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه انشا درباره‌ی فواید گاو بودن

داستان کوتاه انشا درباره‌ی فواید گاو بودن
بیایید یک لحظه فکر کنیم که ما گاویم. ببینیم چقدر گاو بودن فایده دارد. مثلا در مورد همین ازدواج که این همه الان دارند راجع به آن، برنامه‌ی هزار راه رفته و نرفته و برگشته درست می‌کنند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه تاثیر مداد سیاه در آینده‌ی دو کودک

داستان کوتاه تاثیر مداد سیاه در آینده‌ی دو کودک
روزی در دفتر یک وکیل نشسته بودم که با بزرگ‌ترین سارق حرفه‌ای آشنا شدم. از او پرسیدم: چگونه به این‌جا رسیدی؟ با تبسمی گفت: سببش مادرم بود. گفتم: چگونه؟ گفت: چهارم ابتدایی بودم.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه تولد تنها یک بار اتفاق نمی‌افتد

داستان کوتاه تولد تنها یک بار اتفاق نمی‌افتد
از مردی که صاحب گسترده‌ترین فروشگاه‌های زنجیره‌ای در جهان است پرسیدند: «راز موفقیت شما چه بوده؟» او در پاسخ گفت: زادگاه من انگلستان است. در خانواده‌ی فقیری به دنیا آمدم.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه آن سوی پنجره‌ی بیمارستان

داستان کوتاه آن سوی پنجره‌ی بیمارستان
در بیمارستانی، دو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش بنشیند. اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد.
دنباله‌ی نوشته