داستان کوتاه یک آشی برات بپزم، که یک وجب روش روغن باشه

داستان کوتاه یک آشی برات بپزم، که یک وجب روش روغن باشه
ناصرالدین شاه سالی یک بار آش نذری می‌پخت و خودش در مراسم پختن آش حضور می‌یافت تا ثواب ببرد. رجال مملکت هم برای تهیه‌ی آش جمع می‌شدند و هر یک کاری انجام می‌دادند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه سه پرسش سقراط

داستان کوتاه سه پرسش سقراط
در یونان باستان سقراط به دلیل خرد و درایت فراوانش مورد ستایش بود. روزی فیلسوف بزرگی که از آشنایان سقراط بود، با هیجان نزد او آمد و گفت: سقراط می‌دانی راجع به یکی از شاگردانت چه شنیده‌ام؟
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه سبدی بزرگ پر از گردو

داستان کوتاه سبدی بزرگ پر از گردو
حکایت می‌کنند که روزی مردی ثروتمند سبدی بزرگ را پر از گردو کرد، آن را پشت اسب گذاشت و وارد بازار دهکده شد. سپس سبد را روی زمین گذاشت و به مردم گفت: این سبد گردو را هدیه می‌دهم به مردم این دهکده.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه یادته پدرت ما رو غافلگیر کرد و ازدواج کردیم؟

داستان کوتاه یادته پدرت ما رو غافلگیر کرد و ازدواج کردیم؟
زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت. شوهرش را در حالی پیدا کرد که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود.
دنباله‌ی نوشته