داستان کوتاه دلیل قانع کننده برای فرار از دست پلیس

داستان کوتاه دلیل قانع کننده برای فرار از دست پلیس
مرد میانسالی وارد فروشگاه اتومبیل شد. بی ام و آخرین مدلی را دیده و پسندیده بود؛ پس وجه را پرداخت و سوار بر اتومبیل تندروی خود شد و از فروشگاه بیرون آمد. قدری راند و از شتاب اتومبیل لذت برد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه سه پند از زبان گنجشک

داستان کوتاه سه پند از زبان گنجشک
حکایت کرده‌اند که مردى در بازار دمشق، گنجشکى رنگین و لطیف، به یک درهم خرید تا به خانه آورد و فرزندانش با آن بازى کنند. در بین راه، گنجشک به سخن آمد و مرد را گفت: در من فایده‌اى براى تو نیست.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه مرغابی هستید یا عقاب؟

داستان کوتاه مرغابی هستید یا عقاب؟
وقتی شما به شهر نیویورک سفر کنید، جالب‌ترین بخش سفر شما هنگامی است که پس از خروج از هواپیما و فرودگاه، قصد گرفتن یک تاکسی را داشته باشید. اگر یک تاکسی بیابید شانس به شما روی آورده است.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه شیوانا و پسر تنبل

داستان کوتاه شیوانا و پسر تنبل
مردی پسر تنبلی داشت که از زیر کار درمی‌رفت و همه چیز را به شوخی می‌گرفت. روزی او را نزد شیوانا آورد و گفت: از شما می‌خواهم به این پسر من چیزی بگویید که دست از این تنبلی و بی‌تفاوتی‌اش بردارد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه شیوانا و معنای دوم عشق

داستان کوتاه شیوانا و معنای دوم عشق
روزی یکی از خانه‌های دهکده آتش گرفته بود. زن جوانی همراه شوهر و دو فرزندش در آتش گرفتار شده بودند. شیوانا و بقیه‌ی اهالی برای کمک و خاموش کردن آتش به‌سوی خانه شتافتند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه برخورد کریم خان زند با مرد چاپلوس

داستان کوتاه برخورد کریم خان زند با مرد چاپلوس
کریم خان زند هر روز صبح برای دادخواهی ستمدیدگان می‌نشست تا به شکایت مردم رسیدگی کند. روزی مرد حیله‌گری پیش او آمد. همین که به حضور او رسید چنان اشک از دیده فرو ریخت...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه مرد و همسری که گوش‌هایش سنگین شده بود

داستان کوتاه مرد و همسری که گوش‌هایش سنگین شده بود
مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی‌اش کم شده است. به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمی‌دانست این موضوع را چگونه با او در میان بگذارد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه مسابقه‌ی دوی قورباغه‌ها

داستان کوتاه مسابقه‌ی دوی قورباغه‌ها
روزی از روزها گروهی از قورباغه‌های کوچک تصمیم گرفتند که با هم مسابقه‌ی دو بدهند. هدف مسابقه رسیدن به نوک یک برج خیلی بلند بود. جمعیت زیادی برای دیدن مسابقه و تشویق قورباغه‌ها جمع شده بودند.
دنباله‌ی نوشته