داستان کوتاه دوست را چندان قوت مده که اگر روزی دشمن شود، بر تو دست یابد

داستان کوتاه دوست را چندان قوت مده که اگر روزی دشمن شود، بر تو دست یابد
آورده‌اند که در زمان‌های قدیم، کشتی‌گیر پیری زندگی می‌کرد که در فن کشتی‌گیری نام‌آور و بی‌نظیر بود. هیج کشتی‌گیری را یارای مقاومت در برابر او نبود. پشت پهلوان‌های نام‌دار زیادی را بر خاک نشانده بود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه چاق و لاغر

داستان کوتاه چاق و لاغر
دو دوست در ایستگاه راه‌آهن نیکولایوسکایا به هم رسیدند: یکی مردی چاق و دیگری مردی لاغر. از لب‌های چرب مرد چاق که مثل گیلاس‌های رسیده برق می‌زد، پیدا بود که به‌تازگی در رستوران ایستگاه...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه چقدر شايسته‌ايم

داستان کوتاه چقدر شايسته‌ايم
پسر کوچکی وارد داروخانه شد. کارتن جوش شیرین کوچکی را به سمت تلفن هل داد و روی آن رفت تا دستش به دکمه‌های تلفن برسد و شروع به گرفتن شماره‌ای هفت رقمی کرد. مسئول داروخانه متوجه پسر بود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه واردات قورباغه

داستان کوتاه واردات قورباغه
روزی کشور انگلستان اقدام به واردات قورباغه می‌کند و یک شرکت جهان سومی هم هزار عدد قورباغه به آن کشور می‌فرستد. در فرودگاه نماینده‌ی شرکت انگلیسی مشاهده می‌کند که درب جعبه‌ی حاوی قورباغه‌ها باز است.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه اهمیت تمرکز

داستان کوتاه اهمیت تمرکز
آنتونی رابینز در مورد اهمیت تمرکز، خاطره‌ی زیبایی را بیان می‌کند که با هم آن را می‌خوانیم: من یکبار در کلاس مربوط به مسابقات اتومبیلرانی شرکت کردم. اولین اصل اساسی که در آن‌جا به من یاد دادند...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه سه پرسش

داستان کوتاه سه پرسش
در روزگاران دور چندین پرسش ذهن پادشاهی را به خود مشغول کرده بود. این‌که اگر می‌دانست چه وقت برای شروع کاری مناسب است، به چه کسی باید بیشتر توجه کند و از چه کسانی باید دوری گزیند و...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه پسرک شطرنج‌باز و راهب صومعه

داستان کوتاه پسرک شطرنج‌باز و راهب صومعه
پسرکی به رئیس صومعه گفت: دلم می‌خواهد راهب بشوم، اما در زندگی هیچ چیز یاد نگرفته‌ام. پدرم فقط به من شطرنج یاد داده است که هیچ تاثیری در روشنایی باطن من ندارد. بعضی می‌گویند این بازی‌ها گناه است.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه آبراهام لینکلن و خلاقیت

داستان کوتاه آبراهام لینکلن و خلاقیت
آبراهام لینکلن پسر یک کفاش بود و رئیس‌جمهور آمریکا شد. طبعا همه‌ی اشراف‌زادگان سخت برآشفتند و آزرده و خشمگین شدند، و تصادفی نبود که به زودی آبراهام مورد سوء قصد قرار گرفت.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه فلک همیشه به کام یکی نمی‌گردد

داستان کوتاه فلک همیشه به کام یکی نمی‌گردد
در گذشته بازرگانی ثروتمند در خانه‌ای بزرگ زندگی می‌کرد. روزی از روزها که بازرگان در حیاط خانه‌اش نشسته بود، صدای غلام ویژه‌ی خود را شنید که با ناله می‌گفت: قربان بدبخت شدیم.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه از کاه، کوه نسازیم

داستان کوتاه از کاه، کوه نسازیم
زن و شوهری می‌خواستند به دیدار دوستی بروند که در چند کیلومتری خانه‌ی آن‌ها زندگی می‌کرد. در راه به یاد آوردند، باید از پلی قدیمی بگذرند که ایمن به‌نظر نمی‌رسید. با یادآوری این موضوع...
دنباله‌ی نوشته