چوپانی مشغول چراندن گلهی گوسفندان خود در یک مرغزار دورافتاده بود. ناگهان سروکلهی یک اتومبیل جدید کروکی از میان گرد و غبار جادههای خاکی پیدا شد. رانندهی آن اتومبیل که یک مرد جوان بود.
باران بهشدت میبارید و مرد در حالی که ماشین خود را در جاده پیش میراند، ناگهان تعادل اتومبیل بههم خورد و از نردههای کنار جاده به سمت خارج منحرف شد. از حسن امر، ماشین صدمهای ندید.
در یک دزدی بانک در شهر گوانگژو چین دزد فریاد کشید: «همهی شما در بانک، حرکت نکنید. پول مال دولت است و زندگی به شما تعلق دارد.» همه در بانک به آرامی روی زمین دراز کشیدند.
صنعت خودروسازی جهان بدون شرکت بنز احتمالا راه دیگری را میپیمود و در وضعیت فعلی قرار نداشت و بنیانگذار شرکت بنز نیز احتمالا اگر مادر دیگری داشت، راه دیگری را پیموده بود.
روزی پسری نزد شیوانا آمد و به او گفت که یکی از افسران امپراتوری مزاحم او و خانوادهاش شده است و هر روز به نحوی آنها را اذیت میکند. پسر جوان گفت که افسر گارد امپراتور مبارزی بسیار جنگاور است.
سال ۱۹۷۳ من مدیر پروژهی برنامه ساخت و پرتاب ماهوارهی هند شدم. هدف ما قرار دادن ماهوارهی هند در مدار تا سال ۱۹۸۰ بود. به من بودجه و نیروی انسانی لازم داده شد.
وقت امتحانا بود و ما اون روز میخواستیم سومین امتحان ترم رو بدیم که مربوط به درس مدیریت زمان میشد. از شما چه پنهون درس سختی هم بود و از اون بدتر استادش بود که خیلی سختگیری میکرد.
در کشور چین، دو مرد روستایی میخواستند برای یافتن شغل به شهر بروند. یکی از آنها میخواست به شانگهای برود و دیگری به پکن. اما در سالن انتظار قطار، آنان برنامهی خود را تغییر دادند.
بنجامین فرانکلین (از پدران بنیانگذار کشور آمریکا) در هفت سالگی اشتباهی مرتکب شد که در هفتاد سالگی هم از یادش نرفت... او پسرک هفت سالهای بود که سخت عاشق یک سوت شده بود.
مردی بهنام استیو، برای انجام مصاحبهی حضوری شغلی که صدها متقاضی داشت به شرکتی رفت. مدیر شرکت، بهجاى آنکه سین جیم کند، یک ورقهی کاغذ گذاشت جلوی استیو و از او خواست...