داستان کوتاه می‌خواهم خودم باشم

۲۶ مرداد ۰۳ داستان کوتاه داستان‌های کوتاه اجتماعی
داستان کوتاه می‌خواهم خودم باشم
در باغ دیوانه‌خانه‌ای قدم می‌زدم که جوانی را سرگرم خواندن کتاب فلسفه‌ای دیدم. منش و سلامت رفتارش با بیماران دیگر تناسبی نداشت. کنارش نشستم و پرسیدم: این‌جا چه می‌کنی؟ با تعجب نگاهم کرد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه عموی بابا

۲۶ مرداد ۰۳ داستان کوتاه داستان‌های کوتاه طنز ، داستان‌های کوتاه خانوادگی
داستان کوتاه عموی بابا
عموی بابا که مُرد وسط یک مهمانی خانوادگی داشتیم ناهار می‌‌خوردیم. یک نفر از شهرستان زنگ زد و چند دقیقه بعدش بابا گفت عمو شمس‌الله مرد. صدای قاشق چنگال‌های دور سفره متوقف شد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه روزی حکمت آن را خواهید فهمید

۲۶ مرداد ۰۳ داستان کوتاه داستان‌های کوتاه مدیریتی ، داستان‌های کوتاه خانوادگی
داستان کوتاه روزی حکمت آن را خواهید فهمید
هر وقت بابام می‌دید لامپ اتاق یا پنکه روشنه و من بیرون اتاقم، می‌گفت: چرا اسراف؟ چرا هدر دادن انرژی؟ آب چکه می‌کرد، می‌گفت: اسراف حرامه. اتاقم که به‌هم ریخته بود، می‌گفت: تمیز و منظم باش.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه مواظب باشید رویاهایتان را ندزدند

۲۶ مرداد ۰۳ داستان کوتاه داستان‌های کوتاه انگیزشی
داستان کوتاه مواظب باشید رویاهایتان را ندزدند
دوستی به‌نام مونتی رابرتز دارم، که صاحب یک مرتع پرورش اسب در سان سیدرو است. بار آخری که آن‌جا بودم پس از معرفی کردن من به مهمانان گفت: بگذارید بهتان بگویم چرا به جک اجازه می‌دهم از خانه‌ام استفاده کند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه راننده تاکسی

۲۶ مرداد ۰۳ داستان کوتاه داستان‌های کوتاه طنز
داستان کوتاه راننده تاکسی
مسافر تاکسى آهسته روى شونه‌ى راننده زد. چون می‌خواست ازش یه سوال بپرسه. راننده داد زد، کنترل ماشین رو از دست داد، نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس، از جدول کنار خیابون رفت بالا، نزدیک بود که چپ کنه.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه هنر پاسخ دادن

۲۶ مرداد ۰۳ داستان کوتاه داستان‌های کوتاه طنز
داستان کوتاه هنر پاسخ دادن
چرچیل وزیر چاق بریتانیا به برنارد شاو که وزیر لاغری بود گفت: هر کس تو را ببیند فکر می‌کند بریتانیا را فقر غذایی فرا گرفته است. برنارد شاو جواب داد: و هر کس تو را ببیند علت این فقر را می‌فهمد.
دنباله‌ی نوشته