در نزدیکی ده ملانصرالدین، مکان مرتفعی بود که شبها باد میآمد و فوقالعاده سرد میشد. دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی، ما یک سور به تو میدهیم.
پادشاهی، سگان تربیت شدهای در زنجیر داشت که هر یک به هیبت گرازی بود. پادشاه این سگها را برای از بین بردن مخالفان دربند کرده بود. اگر کسی با اوامر شاه مخالفت میکرد ماموران شاه آن شخص را جلوی سگان میانداختند.
راهبی در نزدیکی معبد زندگی میکرد. در خانهی روبرویش، یک روسپی اقامت داشت. راهب که میدید مردان زیادی به آن خانه رفت و آمد دارند، تصمیم گرفت با او صحبت کند.
کشیش تازهکار و همسرش برای نخستین ماموریت و خدمت خود کـه بازگشایی کلیسایی در حومهی بروکلین (شهر نیویورک) بود، در اوایل ماه اکتبر وارد شهر شدند. زمانی که کلیسا را دیدند، دلشان از شور و شوق آکنده بود.
او دزدى ماهر بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشکیل داده بودند. روزى با هم نشسته بودند و گپ میزدند. در حین صحبتهایشان گفتند: چرا ما همیشه با فقرا و آدمهایى معمولى سر و کار داریم.
میدانی، روزی که ماجرای عشق تو را به مادرم گفتم، چه اتفاقی افتاد؟ اصلا بگذار از اول برایت بگویم. قبل از اینکه حرفی بزنم موهایم را باز کردم و روی شانهام ریختم.
در ژاپن سگ معروفی با نام هاچیکو به دنیا آمد که زندگی و منش او به افسانهای از یاد نرفتنی بدل گشت. هاچیکو سگ سفید نری از نژاد آکیتا که در اوداته ژاپن در نوامبر سال ۱۹۲۳ به دنیا آمد.
یکی بود، یکی نبود. همین دور و برها مرد مغازهداری بود که یک روز صبح، مثل هر روز در مغازهاش را باز کرد. بسم اللهی گفت و وارد مغازه شد. پارچهای برداشت تا ترازویش را تمیز کند که اولین مشتری وارد مغازه شد.
سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی میکرد که وزیری داشت. وزیر همواره میگفت: هر اتفاقی که رخ میدهد به صلاح ماست. روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد، اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید.
خانوادهی وزغهای زینپوش Brachycephalidae، خانوادهای از زیرراستهی نوغوکسانیان، از راستهی بیدُمسانان و از ردهی دوزیستان هستند. در این نوشته با ۲۶ گونهی این خانواده آشنا میشویم.