ضرب‌المثل‌های فارسی: حرف ا

ضرب‌المثل‌های فارسی: حرف ا

در این بخش از مجله‌ی اینترنتی روز تازه، برگزیده‌ای از ضرب‌المثل‌های فارسی با «حرف ا» را می‌خوانید.

 

ابابیل حیوان بی‌آزاری است، اما از کرم‌های باغچه بپرس.
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند - تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری. (سعدی)
اجاره‌نشین خوش‌نشین است.
اجاق کور بهتر از بچه‌ی بی‌نور.
اجل دور سرش می‌چرخد.
احمد نباشه یار من، الله بسازه کار من.
ادب مرد به ز دولت اوست.
ارث پدرش را خواستن.
(معنی: چیزی را به ناروا، حق خود دانستن و خواستن. هرگاه کسی به ناروا از دیگران چیزی بخواهد، به او می‌گویند: مگر ارث پدرت است، که این چنین طلب‌کاری؟)
ارث دست کسی سپردن.
ارزان خری، انبان خری.
(معنی: انبان کیسه‌ای بزرگ از پوست دباغی شده‌ی گوسفند یا بز است که در گذشته توشه و زاد سفر را در آن می‌گذاشتند و بر دوش می‌انداختند. این ضرب المثل نشان از خرید اجناس ارزان در اندازه‌ی فراوان دارد.)
ارزن عثمانی خروس ایرانی. (معنی: این ضرب المثل زمانی به‌کار می‌رود که کسی از کُری‌خوانی رقیب باک نداشته باشد و آن را با کُری نیرومندتری پاسخ بدهد و این‌گونه هر دو تن با به رخ کشیدن نیروی خود بخواهند باج بگیرند. در روند نبرد نادرشاه با عثمانی‌ها، روزی فرستاده‌ی دولت عثمانی با دو گونی ارزن نزد نادرشاه می‌آید و آن‌ها را در برابر نادرشاه بر روی زمین می‏گذارد و می‏گوید: شمار لشکر ما این اندازه است و از جنگ با ما چشم‌پوشی کنید. نادرشاه دستور می‏دهد دو خروس بیاورند و آن‌ها را در برابر دو گونی ارزن بگذارند. سپس خروس‌ها خوردن ارزن‌ها را آغاز می‌کنند. در این هنگام نادرشاه رو به فرستاده‌ی عثمانی می‏کند و می‏گوید: برو به پادشاهت بگو که دو خروس همه‌ی لشگریان ما را خوردند!)
اَره بده، تیشه بگیر. (معنی: یکی به دو کردن. بگو و بشنوی همراه با درگیری بر سر چیزی.)
اَره و اوره و شمسی کوره.
از ابروش سرکه می‌ریزد.
از اسب افتاده‌ایم، اما از اصل نیفتاده‌ایم.
از اسب فرو آید و بر خر نشیند.
(معنی: در روزگار گذشته خر و اسب، ابزار جابجایی بود. آنان که اسب داشتند، زندگی بهتری داشتند. با این همه پیش می‌آمد که کسی زندگیش به‌هم بخورد و آن‌چه را که داشت از دست می‌داد یا می‌فروخت. آن‌گاه به‌جای سوار شدن بر اسب، باید سوار خر می‌شد. پس هر کس که از جایگاه خوب خود پایین بیاید و آن‌چه داشته را از دست بدهد، این ضرب المثل به او گفته می‌شود.)
از اون ماست کل عباس، چشام دید و دلم خواست.
از اون‌جا مونده، از این‌جا رونده.
از این امام‌زاده کسی معجزه نمی‌بینه. (یا این امام‌زاده کور می‌کنه ولی شفا نمی‌ده.)
از این حسن تا آن حسن صد گز رسن.
از این دُم بریده هر چی بگی برمیاد.
از این ستون به آن ستون فرج است.
(معنی: شاید گذشت زمان زمینه‌ساز گشایش در کار شود. همچنین گاهی با تغییر جایگاه پیشین خود در زندگی، می‌توان به کامیابی و پیروزی دست یافت. این ضرب المثل زمانی کاربرد دارد که کسی امید خود را از دست داده باشد و نزدیکانش به وی دلگرمی دهند و از او بخواهند که در این زمان کوتاه برای گرفتاری‌اش راه چاره‌ای پیدا کند. (داستان کوتاه از این ستون به آن ستون فرج است))
از این شاخه به آن شاخه پریدن.
از این گوش می‌گیره، از آن گوش در می‌کنه.
از آب در آمدن.
از آب کره می‌گیرد.
از آب گذشته است.
از آب گل‌آلود ماهی می‌گیرد (یا از آب گل‌آلود ماهی گرفتن).
(معنی: در رخدادهای آشفته، بهره‌برداری و سوءاستفاده کردن. این ضرب المثل زمانی به‌کار برده می‌شود که کسی در رخدادهای آشفته، سوءاستفاده کرده و به‌دنبال سودجویی خود باشد. ماهیگیران شیوه‌ی ویژه‌ای برای گرفتن ماهی دارند. برخی از آنان می‌دانند که ماهی‌ها در آب زلال، دام و تور را می‌بییند و درون آن نمی‌افتند. برای همین آب را به شیوه‌ای گل‌آلود می‌کنند تا ماهی‌ها راه خود را گم کرده و درون تور بیافتند.)
از آتشی که افروختم خودم سوختم. (معنی: این ضرب المثل را برای کسی به‌کار می‌برند که پیامدهای رفتار نادرستش گریبان‌گیر خودش می‌شود. (داستان کوتاه از آتشی که افروختم خودم سوختم))
از آسمان افتادن (یا از آسمان افتاده). (معنی: این ضرب المثل، در گذشته برای آدم‌های ستمگر و زورگو به‌کار می‌رفت، ولی امروزه بیشتر برای آدم‌های خودپسند و خودخواه به‌کار می‌رود. هنگامی که کسی بسیار خودپسند باشد و با خودخواهی با مردم ساده برخورد کند، درباره‌ی او می‌گویند: «فلانی انگار از آسمان افتاده!» یعنی به‌گونه‌ای رفتار می‌کند که به‌وارون همه‌ی مردم، از آسمان آمده است. (داستان کوتاه از آسمان افتاده))
از آسمان به زمین می‌بارد.
از آن نترس که های و هوی دارد، از آن بترس که سر به تو دارد.
از بام می‌خواند، از در می‌راند.
از بای بسم‌الله تا تای تمّت.
از بی‌کفنی زنده‌ایم.
از پس هر گریه آخر خنده‌ای‌ست.
از پشت خنجر زدن.
از ترس عقرب جراره به مار غاشیه پناه بردن.
از تنگ و تا نیفتادن.
از تنگی چشم پیل معلومم شد - آنان که غنی‌ترند محتاج‌ترند.
از تو حرکت، از خدا برکت.
از تو عباسی، از من رقاصی.
(معنی: تو پول بده. من هر کاری که تو گفتی، انجام می‌دهم، حتی رقصیدن. (داستان: در دوران شاه عباس صفوی، مرد ولگردی را که مظنون به جاسوسی بود، در پیرامون کاخ دستگیر کرده و نزد شاه می‌برند. شاه از او می‌پرسد: برای چه کسی کار می‌کنی؟ چه کسی تو را فرستاده تا جاسوسی ما را بکنی و در محدوده‌ی حکومت ما پرسه بزنی؟ مردک ساده‌اندیش و زودباور که روحش هم از این ماجرا خبر نداشت، یک چیزهای مبهمی سر هم کرد و گفت. پادشاه که دید وضعیت او آشفته‌تر از این حرف‌هاست، پرسید: رقاصی هم بلدی؟ ولگرد در پاسخ گفت: قربان‌تان شوم، اتفاقا برای همین کار آمده بودم اصفهان! شما هم اگر برای من یک عباسی خرج کنید، تا شب برای‌تان می‌رقصم.))
از چاله به چاه افتادن.
از چشم دور و از دل دورتر.
از چشمم بدی دیدم، از شما ندیدم.
(داستان کوتاه از چشمم بدی دیدم، از شما ندیدم)
از حرارتش خیری ندیدیم، اما از دودش کور شدیم.
از حق تا ناحق چهار انگشت فاصله است.
از خجالت آب شدن.
از خدا پنهان نیست، از شما چه پنهان.
از خر افتاده، خرما پیدا کرده.
از خر شیطان پایین آمدن.
از خر می‌پرسی چهارشنبه کیه؟
از خرس، مویی غنیمت است.
از خودت گذشته، خدا عقلی به بچه‌هایت بدهد.
از درد لا علاجی به خر می‌گه خانم‌باجی.
از دماغ فیل افتاده. (یا از دماغ فیل افتادن)
(معنی: این ضرب المثل درباره‌ی آدم‌های خودپسند و خودخواهی به کار می‌رود که خود را دسته بالا گرفته و خودشیفته و خودبزرگ‌بین هستند. (داستان کوتاه از دماغ فیل افتاده))
از دنده‌ی چپ بلند شدن.
از دور داد می‌زنه.
از دور دل را می‌برد، از جلو زَهره را.
از سکه افتادن.
از سوراخ سوزن تو می‌ره، از دروازه تو نمی‌ره.
(معنی: کار سخت را به آسانی انجام دادن و کار آسان را به سختی انجام دادن. این ضرب المثل برای کسی به‌کار برده می‌شود که کارهای سخت و نشدنی را به‌خوبی انجام می‌دهد، ولی از انجام کارهای شدنی برنمی‌آید و آن‌ها را سخت و دست‌نیافتنی می‌شمارد.)
از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه.
از شیر مرغ تا جان آدمی‌زاد.
از طلا گشتن پشیمان گشته‌ایم - مرحمت فرموده ما را مس کنید.
از عرش تا فرش.
از کاه کوه نساز.
از کله‌ی سحر تا بوق سگ.
(معنی: بوق سگ از اصطلاح‌های بازاری‌ست و درباره‌ی کسانی به‌کار می‌رود که تا دیرهنگام سرگرم انجام کار هستند. (داستان کوتاه بوق سگ))
از کور پامنار تا کل پاچنار.
از کوره در رفتن.
از کوزه همان برون تراود که در اوست. (مصرع نخست: گر دایره کوزه ز گوهر سازند.)
از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن. (یا دستش در کیسه‌ی خلیفه است.)
(معنی: از دارایی دیگران بخشیدن. دارایی یا چیزِ نداشته را بخشیدن. از دارایی‌های خودش خرج نمی‌کند و از دارایی‌های دیگران سرگرم بخشش کردن است. زمانی که کسی از دارایی دیگران و نه از دارایی خودش می‌بخشد این ضرب المثل به‌کار برده می‌شود. (داستان کوتاه از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن))
از گدا چه یک نان بگیرند و چه بدهند.
از گوشتش نمی‌خورم، از آبش به من بدهید.
(معنی: این ضرب المثل درباره‌ی کسی کاربرد دارد که به‌دست آوردن پول حرام و حلال برایش تفاوتی نداشته باشد، ولی وانمود به درستی کند و با دست پس زند و با پا پیش بکشد. (داستان کوتاه از گوشتش نمی‌خورم، از آبش به من بدهید))
از گیر دزد درآمده، گیر رمال افتاد.
از ما به خیر و از شما به سلامت.
از ما گفتن از شما شنیدن.
از ماست که بر ماست.
(معنی: بدبیاری‌ها و پیشامدهای ناگوار زندگی هر کس، برآیند کارهای خود آن کس است و گناهکار دانستن و سرزنش کردن دیگران کاری نادرست است. (داستان کوتاه از ماست که بر ماست))
از مال پس است و از جان عاصی. (معنی: این ضرب المثل برای کسی به‌کار برده می‌شود که بسیار تنگدست است و همه‌ی دارایی‌اش رو به پایان است. برای همین، از جان خویش به ستوه آمده و زندگی کردن برایش هیچ ارزشی ندارد. او از نداری و تهیدستی خود آزرده و خشمگین است و چه بسا کار خطرناکی از او سر بزند و جان خود را به خطر بیندازد.)
از مردی تا نامردی یک قدم است.
از مسگری هم فقط پشت جنبوندنش برای ما مونده.
از من بدر، به جوال کاه.
از منبر پایین نیامدن.
از نخورده بگیر، بده به خورده.
از نو کیسه قرض مکن، قرض کردی خرج نکن.
از نیش عقرب به مار غاشیه پناه بردن.
از هر چه بدم میاد، سرم میاد.
از هر چه بگذری، سخن دوست خوش‌تر است.
از هر دستی که بدهی، از همان دست پس می‌گیری.
از هر طرف باد بیاید بادش می‌دهد.
از هول حلیم در دیگ افتادن.
اسب تازی در طویله گر ببندی پیش خر - رنگشان همگون نگردد، طبعشان همگون شود. (میرزا حبیب روحی)
اسب ترکمنی است، هم از توبره می‌خوره هم از آخور.
اسبِ دونده، جو خود را زیاد می‌کند.
اسب را گم کرده، پی نعلش می‌گردد.
اسب لاغر میان به کار آید - روز میدان نه گاو پرواری. (سعدی)
 (داستان کوتاه اسب لاغر میان به کار آید)
اسب و خر را که یک جا ببندند، اگر همبو نشوند همخو می‌شوند.
اسباب خونه به صاحب خونه می‌ره.
اسب‌ها را نعل می‌کردند، کک هم پایش را بلند کرد.
استاد علم، این رنگ به علم نبود. (یا اوسا علم، این یکی رو بکش قلم.)
استاد؛ شاگردان از تو نمی‌ترسند. گفت: من هم از شاگردها نمی‌ترسم.
استخری که آب ندارد، این همه قورباغه می‌خواهد چه کار؟
استخوان خرد کردن.
استخوان لای زخم گذاشتن.
(معنی: گره‌ای را به‌درستی گره‌گشایی نکردن، ولی آن را گره‌گشوده به آگاهی رساندن. دردی را به درستی درمان نکردن، ولی آن را درمان شده به آگاهی رساندن. سرگردان گذاشتن و کاری را کش دادن. همچنین زمانی که کسی کوشش کند جلوی پیشرفت کسی را بگیرد و یا با گره انداختن در کار، روند پیشرفت او را کُند کند، این ضرب المثل به‌کار گرفته می‌شود. (داستان کوتاه استخوان لای زخم گذاشتن))
اسمش را بگو تا من صدایش کنم.
اشک تمساح ریختن.
(معنی: هرگاه کسی به دروغ و با انگیزه‌ی دستیابی به خواسته‌ی خود، وانمود به گریه کند، می‌گویند اشک تمساح می‌ریزد. (داستان کوتاه اشک تمساح ریختن))
اشک کباب موجب طغیان آتش است.
اشکش توی آستینش است.
اشکش دم مشکش است.
اصل کار بر و روست، کچلی زیر موست.
افاده‌ها طبق طبق، سگ‌ها به دورش وَق و وَق.
(معنی: سگ‌ها آدم‌های خیابان‌خواب و ژنده‌پوش را خوب می‌شناسند و هنگامی که آنان را می‌بینند، واق واق می‌کنند. اگر روزی این آدم‌ها اوضاع‌شان خوب شود و با سر و سیمای آراسته هم بازگردند، بازهم سگ‌ها آنان را می‌شناسند و برای‌شان واق واق می‌کنند. این ضرب المثل برای شناساندن نوکیسه‌ها به‌کار برده می‌شود که هر چه کنند گذشته‌ی‌شان از یاد دیگران نمی‌رود. دیگران با دیدن این آدم‌های نوکیسه می‌گویند: تازه وضعش خوب شده، ولی به‌گونه‌ای با افاده رفتار می‌کند که گویی از دماغ فیل افتاده است. ولی او همان کسی‌ست که با لباس ژنده می‌گشت و سگ‌ها به دورش واق واق می‌کردند.)
افتادگی آموز اگر طالب فیضی - هرگز نخورد آب زمینی که بلند است. (پوریای ولی)
افسار پاره کردن.
افسار شتر بر دم خر بستن.
(معنی: این ضرب المثل نشان دهنده‌ی سپردن کار به آدم‌های ناشایست است و این‌که آدم‌های ناشایست بدون داشتن توانایی، کاردانی، آموزش و کارآزمودگی، دارای پست و جایگاهی شوند. هر کاری، بسته به بزرگی یا کوچکی و ساده یا پیچیده، باید به آدم شایسته‌اش سپرده شود، تا از پس آن کار برآید. (داستان کوتاه افسار شتر بر دم خر بستن))
افسرده دل افسرده کند انجمنی را. (مصرع نخست: در محفل خود راه مده هم چو منی را.) (قائم مقام فراهانی) (معنی: این ضرب المثل نشان دهنده‌ی بد بودن افسردگی‌ست و زمانی کاربرد دارد که بخواهند بگویند اگر در دسته و گروهی، حال یک تن خوب نباشد، حال همه‌ی آدم‌های آن گروه بد می‌شود.)
اکبر ندهد، خدای اکبر بدهد.
اگر باباش را ندیده بود، ادعای پادشاهی می‌کرد.
اگر بار گران بودیم و رفتیم.
اگر بپوشی رختی، بنشینی به تختی، تازه می‌بینمت به چشم آن وختی.
اگر برای من آب نداره، برای تو که نان داره.
(معنی: این ضرب المثل درباره‌ی کسانی به‌کار می‌رود که می‌دانند این کار برای کارفرما سودی ندارد، ولی برای خودشان دستمزد دارد. هرگاه کسی در انجام کاری که برایش سود دارد، بهانه‌تراشی کند، می‌گویند چرا این کار را نمی‌کنی؟ اگر برای من آب نداره، برای تو که نان داره. (داستان کوتاه اگر برای من آب نداره، برای تو که نان داره))
اگر برکه‌ای پر کنند از گلاب - سگی در وی افتد کند منجلاب. (سعدی)
اگر بشود، چه شود.
(معنی: این ضرب المثل درباره‌ی آدم‌های خوش‌بینی به‌کار می‌رود که گاه خودشان می‌دانند کاری که سرگرم انجام آن هستند بیهوده است، ولی باز هم بر انجام آن پافشاری می‌کنند. (داستان کوتاه اگر بشود، چه شود))
اگر بگوید ماست سفید است، من می‌گویم سیاه است.
اگر بیل‌زنی، باغچه‌ی خودت را بیل بزن.
اگر پیش خردمندان خامشی ادب‌ست، به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی.
اگر پیش همه شرمنده‌ام، پیش دزد رو سفیدم.
(معنی: هنگامی که آدم بی‌گناهی به انجام بزه یا رفتار نادرستی متهم می‌شود و به هیچ روی نمی‌تواند بی‌گناهی خود را ثابت کند، این ضرب المثل را به‌کار گرفته و می‌گوید: اگر پیش همه شرمنده‌ام، پیش دزد رو سفیدم. (داستان کوتاه اگر پیش همه شرمنده‌ام، پیش دزد رو سفیدم))
اگر تو مرا عاق کنی، من هم تو را عوق می‌کنم.
اگر جراحی، پیزی خودت و جا بنداز.
اگر چاه آب ندارد، برای مقنی نان دارد.
اگر حسود نباشد دنیا گلستان است.
اگر خاله‌ام ریش داشت، آقا داییم بود.
اگر خدا بخواهد، از نر هم می‌دهد.
اگر خر نیاید به نزدیک بار - تو بار گران را به نزد خر آر. (فردوسی)
اگر خوراک آسیا را نرسانی، سنگ‌ها هم‌دیگر را می‌سایند.
اگر خیر داشت، اسمش و می‌گذاشتند خیرالله.
اگر دانی که نان دادن ثواب است - تو خود می‌خور که بغدادت خراب است.
(معنی: اصطلاح «بغدادت خراب است» امروزه چندان کاربردی ندارد، ولی در گذشته‌ی نه چندان دور کنایه از گرسنگی بود و هر کس از گرسنگی و ناتوانی، اندیشه‌اش خوب کار نمی‌کرد، دوستان به شوخی می‌گفتند: «بغدادش خراب است» که کنایه از تهی بودن شکم و معده داشت. شهر بغداد در درازای حکومت ۵۲۵ ساله‌ی خلفای عباسی یکی از زیباترین و باشکوه‌ترین پایتخت‌های سرزمین‌های اسلامی بود. ولی در سال ۶۵۶ هجری قمری هولاکوخان نوه‌ی چنگیزخان به این شهر یورش برد و بنا بر روایت‌هایی ۸۰۰ هزار نفر از مردم این شهر را از دم تیغ گذراند. در پی این رویداد، بغداد نه تنها از شکوفایی و پیشرفت افتاد، که تا زمانی دراز در این شهر چیزی جز خشکسالی و گرسنگی دیده نمی‌شد. پس از این، شهر بغداد به بدبختی پُرآوازه شد و هر کس گرسنه‌ای هر کجا می‌دید می‌گفت: بغدادش خراب است.)
اگر دعای بچه‌ها اثر داشت، یک معلم زنده نمی‌موند.
اگر دعوت گرگ را قبول کردی، سگ را هم همراه خود ببر.
اگر را کاشتند سبز نشد.
اگر رستم از دست این تیرزن، من و کنج ویرانه‌ی پیرزن.
(معنی: هر کس بخواهد بگوید که روزگار گذشته‌اش با همه‌ی سختی‌هایش بهتر از روزگار امروزش است، این ضرب المثل را به‌کار می‌برد. (داستان کوتاه اگر رستم از دست این تیرزن، من و کنج ویرانه‌ی پیرزن))
اگر زاغی کنی، زیقی کنی، می‌خورمت.
اگر زری بپوشی، اگر اطلس بپوشی، همون کنگر فروشی.
اگر عسل نمی‌دهی، باری نیش مزن.
اگر علی ساربان است، می‌داند شتر را کجا بخواباند.
(یا اگه علی ساربونه، می‌دونه شتر و کجا بخوابونه.) (معنی: آدم کارآزموده و چیره‌دست، تواناست و می‌داند چه باید بکند. کسی که به راه و چاه آشنا و کارآزموده است، باید او را باور داشت و به او اعتماد کرد. این ضرب المثل در پاسخ به کسانی گفته می‌شود که به آدم‌های کارآزموده و چیره‌دست، خُرده گرفته یا ارزش کارشان را کوچک می‌شمارند.)
اگر فلانی بگه الان روزه، من می‌گم شبه.
اگر قاطر کسی را رم ندهی، کسی با تو کاری ندارد.
(معنی: اگر برای کسی دردسر درست نکنی، کسی هم برای تو دردسر درست نخواهد کرد. کاربرد این ضرب المثل برای زمانی‌ست که بخواهند کسی را از فرجام ستم کردن به دیگران بترسانند. (داستان کوتاه اگر قاطر کسی را رم ندهی، کسی با تو کاری ندارد))
اگر کلاغ جراح بود، ماتحت خودش و بخیه می‌زد.
اگر کلید دری را نداری قفلش نکن، اگر کسی را دوست نداری خردش نکن، اگر دست کسی را گرفتی رهایش نکن.
اگر لب بترکاند.
اگر مردی، سر این دسته هونگ (هاون) و بشکن.
اگر مهمان یک نفر باشد، صاحب‌خانه برایش گاو می‌کشد.
اگر نخوردیم نان گندم، دیدیم دست مردم.
اگه نی‌زنی چرا بابات از حصبه مرد؟
اگر هست مرد از هنر بهره‌ور - هنر خود بگوید، نه صاحب هنر. (سعدی)
اگر همه گفتند نون و پنیر، تو سرت را بگذار (زمین و) بمیر.
اگه هوسه، یک دفعه بَسه.
اگر پشیمونی شاخ بود، فلانی شاخش به آسمان می‌رسید.
امام‌زاده است و همین یک قندیل.
امام‌زاده‌ای که با هم ساختیم.
(معنی: هرگاه دو یا چند تن در انجام کاری با یکدیگر هم‌دستی و زدوبند کنند، ولی هنگام بهره‌برداری، یکی از آنان نادانی کند و در پی آن برآید که همان نقشه و زدوبند را برای دوست یا دوستان هم‌پیمانش به‌کار ببندد، این ضرب المثل به‌کار گرفته می‌شود، تا دوست و شریک، بدخواهی و بداندیشی نکند و ارزش پیمان‌داری و نمک‌شناسی را نگاه دارد. (داستان کوتاه امام‌زاده‌ای که با هم ساختیم))
امان از خانه‌داری، یکی می‌خری دو تا نداری.
امان از دوغ لیلی، ماستش کم بود آبش خیلی.
امروز توانی و ندانی، فردا که بدانی نتوانی.
امروز نقد، فردا نسیه.
امیدواری یعنی پیروزی.
انتظار بدتر از مرگ است.
انداختن و در رفتن.
اندازه نگه‌دار که اندازه نکوست.
(معنی: در هر کاری میانه‌روی داشته باشیم؛ نه تندروی کنیم، نه کم‌کاری. کسی که در کارهایش تندروی و کم‌کاری نمی‌کند، هیچ‌گاه افسوس نمی‌خورد. (داستان کوتاه اندازه نگه‌دار که اندازه نکوست))
اندک اندک خیلی شود؛ قطره قطره سیلی.
اندک‌دان بسیارگوست.
انسان جایز الخطاست.
انشاءالله گربه است.
(معنی: در گذشته حمام رفتن و از میان بردن آلودگی و نجاست به این سادگی نبود. آدم‌های دیندار صبح زود به حمام می‌رفتند و پس از آن برای خواندن نماز راه مسجد را در پیش می‌گرفتند. یک روز مردی به حمام می‌رود. کار شستشو و پاکیزگی که به پایان رسید، از مسجد که بیرون آمد، سگی به درون آبی جست و سرتاپای مرد را نجس کرد. مرد خواست از تاریکی شب بهره برده و برای خودش بهانه‌ای برای دوباره حمام نرفتن جور کند. برای همین گفت: «انشاءالله گربه است.» این ضرب المثل زمانی به‌کار برده می‌شود که کسی با آگاهی از درستی چیزی، بر پایه‌ی سودجویی شخصی، خودش را به نادانی بزند.)
انگار کمر (شاخ) غول را شکسته.
انگار ماست تو دهنشه.
انگشت انگشت مبر، تا خیک خیک نریزی.
(معنی: زمانی که کسی با پول حرام در پی گردآوردن دارایی‌ست، برای آگاه کردن او به پیامدهای کارش این ضرب‌المثل را به‌کار می‌برند. (داستان کوتاه انگشت انگشت مبر، تا خیک خیک نریزی))
انگشت به دهان ماندن.
انگشت در سوراخ زنبور کردن. (یا انگشت در لانه‌ی زنبور کردن یا چوب به لانه‌ی زنبور کردن).
(معنی: کارهای خطرناک انجام دادن. به پیشواز خطر رفتن. برای خود دردسر درست کردن. از روی نادانی خود را به خطر انداختن. با گروهی نیرومندتر از خود به پیکار برخاستن.)
انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس - تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت. (ناصرخسرو)
انگشت‌نما شدن.
انگل شدن.
انگور خوب، نصیب شغال می‌شود.
اول اندیشه، وانگهی گفتار.
اول این و که زاییدی بزرگ کن.
اول بچش، بعد بگو بی‌نمکه.
اول برادریت و ثابت کن، بعد ادعای ارث و میراث کن.
اول بقالی و ماست ترش فروشی.
اول پیاله و بدمستی.
اول جلو خونه‌ی خودت و جارو کن بعد خونه‌ی همسایه.
اول چاه را بکن، بعد منار را بدزد. (یا چاه نکنده منار را می‌دزدد)
(معنی: این ضرب المثل درباره‌ی کسانی گفته می‌شود که پیش از انجام مقدمات کار، آغاز به کار می‌کنند. (داستان کوتاه اول چاه را بکن، بعد مناره را بدزد))
اولاد، بادام است؛ اولادِ اولاد، مغز بادام.
اهل بخیه.
(معنی: اهل بخیه در لغت به‌معنای کسی است که کار دوزندگی دارد و یا گاهی به‌معنای سازشکار و رازدار هم به‌کار می‌رود. اهل بخیه در فرهنگ مردم نیز، کنایه از برخی کارهای بزه و بزهکاری دارد. برای نمونه، زمانی که کسی بخواهد با زبان رمز، هم منقل و هم محفل خود را به دیگری آشنا کند، می‌گوید: «فلانی هم اهل بخیه است» که گونه‌ای شوخی و نیشخند نیز به‌شمار می‌رود. این اصطلاح بیشتر برای آدم‌های معتاد به‌کار برده می‌شود و ریشه‌ای بر پایه‌ی یک شوخی خیابانی دارد. هنگامی که کسی اعتیاد دارد، می‌گویند عملی است و عمل دارد. از سویی، کسی که پزشک است و عمل جراحی انجام می‌دهد، باید بخیه بزند. برای همین با جمع کردن این دو، می‌گویند معتاد اهل بخیه است. (داستان کوتاه اهل بخیه))
ای آقای کمر باریک، کوچه روشن کن و خانه تاریک.
ای گرفتار پایبند عیال - دیگر آسودگی مبند خیال. (سعدی)
ایراد بنی اسرائیلی.
(معنی: خرده‌گیری و بهانه‌گیری بی‌جا کردن. این ضرب المثل زمانی به‌کار برده می‌شود که کسی برای درست‌انگاری کارهای خود، بهانه‌های نادرست بیاورد. (داستان کوتاه ایراد بنی اسرائیلی))
این آشی است که خودم برای خودم پختم.
این تو بمیری، از آن تو بمیری‌ها نیست.
این حرف‌ها برای فاطی تنبون نمی‌شه.
(معنی: سخن گفتن و پند دادن به تنهایی به‌درد نمی‌خورد. باید به‌جای سخن گفتن، کاری کرد. این ضرب المثل را زمانی به‌کار می‌برند که از کسی چشمداشت انجام کاری را دارند، ولی به‌جای انجام کار، پشت سر هم سخن می‌گوید و ایده می‌دهد!)
این خر نشد خر دیگه، پالون می‌دوزم رنگ دیگه.
این خط این نشون.
این خمیر خیلی آب می‌بره.
این دغل دوستان که می‌بینی - مگسانند گرد شیرینی. (سعدی)
این رشته سر دراز دارد.
این شتر را جای دیگری بخوابان.
(معنی: این ضرب المثل درباره‌ی کسانی به‌کار گرفته می‌شود که می‌خواهند رفتار نادرستی را از خود دور کنند و پیامدهای آن کار را به گردن دیگری بیندازند. همچنین این ضرب المثل این نکته را یادآوری می‌کند که هر کسی باید بار پاسخ‌گویی کار خود را بپذیرد و آن را به گردن دیگری نیندازد. (داستان کوتاه این شتر را جای دیگری بخوابان))
این قافله تا به حشر لنگ است.
این قبایی است که برای تو دوخته شده.
این کلاه برای سرت گشاده (یا این لقمه برای دهنت بزرگه).
این گوی و این میدان.
این نیز بگذرد.
(معنی: این ضرب المثل بازگو کننده‌ی این است که زندگی در این جهان گذراست. هیچ حالی همیشگی نیست و هر چه از تلخی و شیرینی در این جهان چشیده‌ایم، همگی خواهند گذشت. این ضرب المثل بیشتر برای دلداری دادن به کسی که بسیار دلشکسته و اندوهگین است و امیدش را از دست داده است به کار برده می‌شود. (داستان کوتاه این نیز بگذرد) (داستان کوتاه عبارت این نیز بگذرد، بر روی نگین انگشتر))
این هفت صنار، غیر از اون چارده شاهی است.
این همه چریدی، کو دنبه‌ات؟
این همه خر هست و ما پیاده می‌ریم.
این یک تومان را بگیر جواب بده.
این‌جا پشه را در هوا نعل می‌کنند.
(معنی: چون کارَت به این جایگاه افتاد، زیر و زبر کار خود را بسنج، که این‌جا کار سخت و راه دشوار است. این ضرب المثل نشان دهنده‌ی جامعه‌ای آشفته و نابرابر است که در آن، آدم بودن و رفتار نیک جای نداشته باشد و هر چیز در جای خود جای نگرفته باشد. بدین‌سان نیرنگ و دغل و زور و فشار چیره می‌شود و در این چنین جامعه‌ای کاری از کسی ساخته نیست و از نیک‌اندیشان نیز کاری برنمی‌آید؛ چرا که فساد، تباهی و خودخواهی آن جامعه را فرا گرفته است.)
این‌جا کاشان نیست که کپه با فعله باشد.
این‌که برای من آوردی، ببر برای خاله‌ات.

 

گردآوری: فرتورچین

۵
از ۵
۱ مشارکت کننده