داستان کوتاه پیدا کردن دو ریالی

داستان کوتاه پیدا کردن دو ریالی
من کلاس اول دبستان بودم.‌ این اخوی ما که اکنون دو سال از من بزرگتر هستند، که به‌خاطر می‌آورم که در آن زمان هم، دو سال از من بزرگتر بودند، در همه جا و در همه کار با هم بودیم، عینهو دو تا شریک.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه تخماق گچکوبی

داستان کوتاه تخماق گچکوبی
یکی از فراعنه‌ی مصر به‌یادگارِ فتوحاتِ خود مناره‌ای ساخته و حکم داده بود هر کس از پای آن مناره بخواهد عبود نماید، باید تعظیم نموده و زمین را ببوسد و اگر کسی این کار را نکند...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه شریک حیله‌گر و شریک ساده

داستان کوتاه شریک حیله‌گر و شریک ساده
در زمان‌های نه چندان دور، در یک شهر کوچک دو شریک که یکی حیله‌گر و زرنگ و دیگری بسیار ساده و بی‌آلایش بود زندگی می‌کردند. این دو شریک، بازرگان بوده و برای تجارت به شهرهای مختلف می‌رفتند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه اشتباه جوان و قضاوت پیر قبیله

داستان کوتاه اشتباه جوان و قضاوت پیر قبیله
در زمان‌های قدیم مرد جوانی در قبیله‌ای مرتکب اشتباهی شد. به همین دلیل بزرگان قبیله گرد هم آمدند تا در مورد اشتباه جوان تصمیم بگیرند. در نهایت تصمیم گرفتند که در این مورد با پیر قبیله...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه زیر پایت چون ندانی حال مور

داستان کوتاه زیر پایت چون ندانی حال مور
در سال ۱۳۵۰ هنگامی که با درجه‌ی سرهنگی در ارتش خدمت می‌کردم، آزمونی در ارتش برگزار گردید تا افراد برگزیده در رشته‌ی حقوق، عهده‌دار پست‌های مهم قضایی در دادگاه‌های نظامی ارتش گردند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه قاضی دیوان بلخ

داستان کوتاه قاضی دیوان بلخ
آورده‌اند که در زمان قدیم در شهر بلخ شبی دزدی از دیوار خانه‌ای بالا رفت. اتفاقا در حین بالا رفتن از دیوار، پایش لغزیده به زمین افتاد و پایش شکست. بر اثر انعکاس صدا همسایه‌ها از خانه بیرون دویده...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه زنده به گور کردن

داستان کوتاه زنده به گور کردن
مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت انداخته و به‌سوی گورستان می‌برند و آن بیچاره مرتب داد و فریاد می‌زند و خدا و پیغمبر را به شهادت می‌گیرد که والله، بالله من زنده‌ام.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه شده حکایت روباه و مرغ‌های قاضی

داستان کوتاه شده حکایت روباه و مرغ‌های قاضی
در جنگلی سرسبز، گرگ و روباهی چندین سال با یکدیگر رفیق بودند. بیشتر اوقات این دو دوست با هم برای شکار به حیوانات حمله می‌کردند و با هم آن حیوان را می‌خوردند، ولی معمولا هر کدام خودش به دنبال غذا می‌رفت.
دنباله‌ی نوشته