روزی بود و روزگاری. در زمانهای پیش یک صوفی سوار بر الاغ به خانقاه رسید و از راهی دراز آمده و خسته بود و تصمیم گرفت که شب را در آنجا بگذراند. پس خرش را به اصطبل برد.
پادشاهی چند فرزند داشت که از میان آنها یکی کوتاه قد و لاغر اندام بود و دیگر برادرانش بلند قد و زیبا روی بودند. پادشاه همیشه با کراهت و استحقار در وی نظر میکرد. پسر از روی هشیاریش...
یکی از شاهان، شبی را تا بامداد با خوشی و عیش بهسر آورد و در آخر آن شب گفت: ما را به جهان خوشتر از این یکدم نیست - کز نیک و بد اندیشه و از کس غم نیست. فقیری صبور که در بیرون کاخ...
میگویند دو برادر بودند که همیشه و همهی اوقات حتی در سفر هم با هم بودند. چون در قدیم دزد سر گردنه زیاد بود، در سفرها عدهای جلو میرفتند و جاده و گردونه را میپاییدند و راه را برای کاروان باز میکردند.
آوردهاند که در زمان قدیم در شهر بلخ شبی دزدی از دیوار خانهای بالا رفت. اتفاقا در حین بالا رفتن از دیوار، پایش لغزیده به زمین افتاد و پایش شکست. بر اثر انعکاس صدا همسایهها از خانه بیرون دویده...
روزی زنی به محضر قاضی بلخ آمد و از شوهرش به تفصیل شکایت کرد که بخیل و ممسک است، خرج خانه نمیدهد، بداخلاق است و با او سر یاری و سازش ندارد. قاضی سخنان شاکیه را به دقت گوش میکرد.
مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت انداخته و بهسوی گورستان میبرند و آن بیچاره مرتب داد و فریاد میزند و خدا و پیغمبر را به شهادت میگیرد که والله، بالله من زندهام.
موزهی دارالجامعی در گذشته کاخ دارالجامعی نام داشت و از آن خانوادهی «جامعی» بود. موزهی دارالجامعی دربرگیرندهی بخشهای گوناگونی همچون حیاط و چندین اتاق با نقاشیها، گچبریها، کاشیکاریها و...
مدرسهی ابوعنان در شهر مکناس جای گرفته و ۳۱۵ متر مربع گستردگی دارد. این مدرسه در ۲ طبقه ساخته شده و دارای ۳۹ اتاق دانشجویی است. از ۳۹ اتاق، ۱۳ اتاق در طبقهی همکف و ۲۶ اتاق در طبقهی دوم است.
آرامگاه مولای اسماعیل در درون کاخ مولای اسماعیل و در شهر مکناس جای گرفته است. در این آرامگاه افزون بر مولای اسماعیل، مولای احمد الذهبی و عبدالرحمن بن هشام از دیگر پادشاهان دودمان علویان مراکش...