داستان کوتاه چقدر زودباور هستیم

داستان کوتاه چقدر زودباور هستیم
دانشجویى که سال آخر دانشکده‌ی خود را مى‌گذراند به‌خاطر پروژه‌اى که انجام داده بود جایزه‌ی اول را گرفت. او در پروژه‌ی خود از ۵۰ نفر خواسته بود تا دادخواستى مبنى بر کنترل...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه قمپز در کردن

داستان کوتاه قمپز در کردن
قمپوز توپی بود کوهستانی و سرپُر به‌نام قمپوز کوهی که دولت امپراطوری عثمانی در جنگ‌های با ایران مورد استفاده قرار می‌داد. این توپ اثر تخریبی نداشت. زیرا گلوله در آن به‌کار نمی‌رفت.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه هفت خط بودن

داستان کوتاه هفت خط بودن
ما معمولا عادت داریم در توصیف اشخاص زیرک و باهوش و اکثرا رند و مکار از اصطلاح «آدم هفت خط» استفاده کنیم! اما چرا؟ روایتی درمورد ریشه‌ی تاریخی اصطلاح «هفت خط» وجود دارد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه کلاهش پس معرکه است

داستان کوتاه کلاهش پس معرکه است
معرکه‌گیری به عنوان یکی از روش‌ها و ابزارهای رسانه‌ای برای سرگرمی و اطلاع‌رسانی تا زمان‌های نه چندان دور بسیار کاربرد داشته است. افرادی در نقش درویش، پهلوان یا شعبده‌باز در معابر عمومی سفره‌ای پهن می‌کردند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه کاسه کوزه را به هم زدن

داستان کوتاه کاسه کوزه را به هم زدن
در قدیم برای قماربازی علاوه بر خانه‌هایی که در آن قمار راه می‌انداختند، مکان‌هایی مثل خرابه‌ها و پشت دروازه‌های شهر و روی پشت‌بام حمام‌ها و جاهای کم رفت و آمد سفره‌هایی برای این کار گشوده می‌شد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه تابلو نقاشی در میدان اصلی شهر

داستان کوتاه تابلو نقاشی در میدان اصلی شهر
نقاشی جوان که تازه دوره‌ی آموزش نقاشی خود را زیر نظر یک نقاش بزرگ تمام کرده بود، تصمیم گرفت خود را ارزیابی کند. برای این کار، سه روز وقت گذاشت و یک منظره‌ی بسیار زیبا را روی بوم نقاشی خلق کرد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه حرف مفت زدن

داستان کوتاه حرف مفت زدن
در سال ۱۲۷۴ هجری قمری و در زمان سلطنت ناصرالدین شاه قاجار اولین خط تلگراف بین قصر گلستان و باغ لاله‌زار کشیده شد. پس از آن قراردادهایی با شرکت‌های خارجی بسته شد...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه بیسکوییت‌های زندگی

داستان کوتاه بیسکوییت‌های زندگی
هشت سالم بود. یه روز از طرف مدرسه بردن‌مون کارخونه‌ی تولید بیسکوییت. ما رو به صف کردن و بردن‌مون تو کارخونه که خط تولید بیسکویت رو ببینیم. وقتی به قسمتی رسیدیم که دستگاه بیسکویت می‌داد بیرون...
دنباله‌ی نوشته